جدول جو
جدول جو

معنی متصادم - جستجوی لغت در جدول جو

متصادم
(مُ تَ دِ)
برهم زننده و با هم کوبنده. (آنندراج). برهم زده شده و با هم کوفته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، انبوهی کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصادم شود
لغت نامه دهخدا
متصادم
رو به رو شونده بهم خورنده با چیزی با هم زننده با هم کوبنده جمع متصادمین
فرهنگ لغت هوشیار
متصادم
((مُ تَ دِ))
به هم خورنده با چیزی، با هم زننده، با هم کوبنده، جمع متصادمین
تصویری از متصادم
تصویر متصادم
فرهنگ فارسی معین
متصادم
درگیر، متناقض
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تصادم
تصویر تصادم
به هم زده شدن، به هم کوفته شدن، سخت به هم خوردن دو چیز، کوفته شدن دو جسم به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقادم
تصویر متقادم
گذشته، دیرینه، پیشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصادم
تصویر مصادم
کسی یا چیزی که با دیگری به هم بخورد و صدمه وارد کند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ دِ)
همدیگر همنشینی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). مشغول به هم صحبتی و همدمی در گفتگو و همنشینی در مجلس شراب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنادم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
با هم برنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بریده شده و قطع شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَ)
آن فاصله از زمان که برای ممانعت از عقوبت کفایت کند و مقاومت نماید در مقابل اجرای حد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
دیرینه شونده. (آنندراج). دیرینه و قدیم و پیشین و کهنه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). قدیم. (کشاف اصطلاحات الفنون). دیرینه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کهن. کهنه. مزمن (در بیماری ها). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کان نافعاً من السعال المتقادم والنوازل المنحدره من الرأس الی الصدر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفت در عهود مقدم و دهور متقادم دیوان آشکارا می گردیدند. (مرزبان نامه، ص 81). و رجوع به تقادم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
رایگان نماینده و مباح کننده خون همدیگر را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). و رجوع به تهادم و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
دوچار و روبرو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- متصادف شدن، با هم دوچار شدن و روبرو شدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصادف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
با هم دوستی کننده و با یکدیگر راست شونده دردوستی و سخن. راست در دوستی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصادق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
کسی است که همیشه به خدمت بندگان قیام کند و خدمت او خالی از هواهاو شوائب نفسانی باشد، ولیکن هنوز به حقیقت زهد نرسیده باشد. گاه به سبب غلبۀ ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه به واسطۀ غلبۀ هوا خدمت او قبول نشود. (فرهنگ لغات و اصطلاحات سیدجعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
آسیب رسان کوستار آنکه یا آنچه که با دیگری برخورد کند و صدمه زند، جمع مصادمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
بر هم زدن و با هم کوفتن و انبوهی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصادف
تصویر متصادف
دچار و روبرو شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصادق
تصویر متصادق
راستدوست دوست یکرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
دیرینه شونده دیرینه گذشته دیرینه: گفت: در عهود مقدم و دهور متقادم دیوان... آشکارا میگردیدند
فرهنگ لغت هوشیار
مردمیار کسی است که همیشه بخدمت بندگان خدا قیام کند و خدمت او خالی از هوا ها و شوایب نفسانی باشد و لیکن هنوز بحقیقت زهد نرسیده باشد، گاه بسبب غلبه ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه بواسطه غلبه هوا خدمت او قبول نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصادمین
تصویر متصادمین
جمع متصادم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقادم
تصویر متقادم
((مُ تَ دِ))
گذشته، پیشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متصادف
تصویر متصادف
((مُ تَ دِ))
روبرو شونده، مقابل شونده
فرهنگ فارسی معین
((مُ تَ دِ))
کسی است که همیشه به خدمت بندگان خدا قیام کند و خدمت او خالی از هواها و شوایب نفسانی باشد ولیکن هنوز به حقیقت زهد نرسیده باشد. گاه به سبب غلبه ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه به واسطه غلبه هوا خدمت او قبول نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
((تَ دُ))
به هم کوفتن، سخت به هم خوردن دو چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
برخورد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
Clashing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
zderzający się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
em conflito
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
冲突的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
конфліктуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
zusammenstoßend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
конфликтующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصادم
تصویر تصادم
in conflitto
دیکشنری فارسی به ایتالیایی