کهنه. (آنندراج). کهنه و فرسوده. (ناظم الاطباء) ، ترنجیده. (از آنندراج). درهم کشیده و ترنجیده و خشک شده و چین دار شده و کوتاه شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشنن شود
کهنه. (آنندراج). کهنه و فرسوده. (ناظم الاطباء) ، ترنجیده. (از آنندراج). درهم کشیده و ترنجیده و خشک شده و چین دار شده و کوتاه شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشنن شود
متظنی. کسی که می پندارد و گمان می کند و شک می کند و تو هم می نماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، مردی بدگمان بداندیش. (مهذب الاسماء). و رجوع به تظنن و تظنی شود
متظنی. کسی که می پندارد و گمان می کند و شک می کند و تو هم می نماید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، مردی بدگمان بداندیش. (مهذب الاسماء). و رجوع به تظنن و تظنی شود
رجل متفنن، مرد ذوفنون. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد ذوفنون که دارای علوم و فنون وصنایع گوناگون باشد. (ناظم الاطباء) ، کسی که بوالهوسی میکند و هر کار و دانشی را تمام ناکرده و به انجام نارسانیده به کار و دانش دیگر می پردازد. (ناظم الاطباء) ، به علوم و فنون مختلف اشتغال ورزنده، گونه گون شونده، ببازیها و سرگرمی های گوناگون مشغول شونده
رجل متفنن، مرد ذوفنون. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد ذوفنون که دارای علوم و فنون وصنایع گوناگون باشد. (ناظم الاطباء) ، کسی که بوالهوسی میکند و هر کار و دانشی را تمام ناکرده و به انجام نارسانیده به کار و دانش دیگر می پردازد. (ناظم الاطباء) ، به علوم و فنون مختلف اشتغال ورزنده، گونه گون شونده، ببازیها و سرگرمی های گوناگون مشغول شونده
آمادۀ چیزی. (منتهی الارب). برپا و آماده شونده جهت خصومت. (آنندراج). مهیا و آماده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بزرگ و درشت. (منتهی الارب). هنگفت و درشت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، حریف در منازعت. (منتهی الارب). و رجوع به تشزن شود
آمادۀ چیزی. (منتهی الارب). برپا و آماده شونده جهت خصومت. (آنندراج). مهیا و آماده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بزرگ و درشت. (منتهی الارب). هنگفت و درشت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، حریف در منازعت. (منتهی الارب). و رجوع به تشزن شود
پوست درکشیده و ترنجیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بانورد. چین خورده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عضو درکشیده و متقلص شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشنج شود، آن که بر اثر سرما یا علتی دیگر بلرزد. لرزان. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول امروزی بهم خوردگی وضع اجتماعی را گویند: دیروز بعلت... مجلس متشنج شد. یا شهر پاریس به علت اعتصاب کارگران متشنج شد
پوست درکشیده و ترنجیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بانورد. چین خورده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عضو درکشیده و متقلص شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشنج شود، آن که بر اثر سرما یا علتی دیگر بلرزد. لرزان. (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول امروزی بهم خوردگی وضع اجتماعی را گویند: دیروز بعلت... مجلس متشنج شد. یا شهر پاریس به علت اعتصاب کارگران متشنج شد
بر اسب سوار شونده. (آنندراج) سوار شدۀ بر اسب. (ناظم الاطباء) ، سلاح درپوشنده. (آنندراج). سلاح پوشیده و آمادۀ جنگ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشنع شود
بر اسب سوار شونده. (آنندراج) سوار شدۀ بر اسب. (ناظم الاطباء) ، سلاح درپوشنده. (آنندراج). سلاح پوشیده و آمادۀ جنگ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشنع شود
درکشیده و ترنجیده شدن، کهنه گردیدن مشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یرا گرفتن و خشک شدن اندام بر استخوان از پیری. (منتهی الارب) (آنندراج). ترنجیده شدن پوست انسان از پیری. (از اقرب الموارد)
درکشیده و ترنجیده شدن، کهنه گردیدن مشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یرا گرفتن و خشک شدن اندام بر استخوان از پیری. (منتهی الارب) (آنندراج). ترنجیده شدن پوست انسان از پیری. (از اقرب الموارد)