جدول جو
جدول جو

معنی متشغر - جستجوی لغت در جدول جو

متشغر(مُ تَ شَغْ غِ)
شتری که به غایت جهد و امکان رود و سخت دود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشغر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متشکر
تصویر متشکر
سپاس گزار، سپاسگزارم، ممنونم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متشمر
تصویر متشمر
آماده شونده برای کاری، آماده و مهیا
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ شَمْ مِ)
آمادۀ کار. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). آماده و مهیا و آماده شدۀ برای کاری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) : چون... فضیحت خود بدید (شتربه) ... مستعد و متشمر روی بگرداند. (کلیله و دمنه). و مستعد و متشمر بایستاد ناگاه به آبی برسید (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 268). و سلطان مستعد کار شد و متشمر کارزار و جملۀ اعیان خانان را حاضر کرد. (جهانگشای جوینی). مستعد و متشمر کار گشتند و خواستند که آن عزیمت بامضا رسانند. (جهانگشای جوینی). و سلطان مستعد کار شد و متشمر کارزار. (جهانگشای جوینی ص 168 ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بحد نهایت رسیدن در بدی، بغایت جهد و امکان رفتن شتر و سخت دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَنَغْ غِ)
دیگرگون گردنده و بر کسی خشم گیرنده. (آنندراج) (منتهی الارب) ، خشمناک و پر از خشم و غضب. (ناظم الاطباء). رجوع به تنغر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَغْ غِ)
برافروزنده به خشم. (آنندراج) (منتهی الارب). خشمناک و سخت برافروخته شده از خشم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به توغر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَزْ زِ)
خشمناک. (آنندراج). غضبناک و خشمگین. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشزر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَعْ عِ)
بچۀ موی ناک در شکم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بچۀشکمی مویدار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشعر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَکْ کِ)
سپاسداری کننده. (آنندراج). سپاسدار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشکر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَوْ وِ)
شرمنده و شرمنده شونده. (آنندراج). شرمنده و خجل. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشور شود
لغت نامه دهخدا
(مُتْ تَ شِ)
از ’وش ر’، زنی که درخواست می نماید این که دندانهای وی را روشن و تیز نمایند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اتشار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غِ)
دوررونده در بیابان. (آنندراج) (از منتهی الارب). دوررفته در بیابان. (ناظم الاطباء) ، بسیار در عدد چنانکه معلوم نمیشود که چقدر است. (آنندراج) (منتهی الارب). متعدد و بسیارفراوان که قدر آن معلوم نباشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به اشتغار شود، حساب بسیار، زبردست، متکبر و زبردست. (ناظم الاطباء) ، فراخ، کار مشتبه و مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متشکر
تصویر متشکر
سپاسدار، سپاسگزار
فرهنگ لغت هوشیار
کار آماده دامن بکمر زده، آماده کننده خود برای کاری آماده مهیا: و سلطان مستعد کار شد و متشمر کار زار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشور
تصویر متشور
شرمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشکر
تصویر متشکر
((مُ تَ شَ کِّ))
سپاس دار، شکرگزار، آن که تشکر می کند و سپاس به جا می آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متشمر
تصویر متشمر
((مُ تَ شَ مِّ))
آماده، آماده برای انجام کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متشکر
تصویر متشکر
سپاسمند، سپاسگزار
فرهنگ واژه فارسی سره
سپاسگزار، شکرگزار، ممنون، وام دار
فرهنگ واژه مترادف متضاد