جدول جو
جدول جو

معنی متشخص - جستجوی لغت در جدول جو

متشخص
بزرگ و ممتاز، دارای تشخص
تصویری از متشخص
تصویر متشخص
فرهنگ فارسی عمید
متشخص
(مُ تَ شَخْ خِ)
جدا و ممتاز. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد معتبر و دارای آبرو و صاحب شأن و خدم و حشم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشخص شود
لغت نامه دهخدا
متشخص
مرد معتبر و دارای آبرو و صاحب شان
تصویری از متشخص
تصویر متشخص
فرهنگ لغت هوشیار
متشخص
((مُ تَ شَ خِّ))
ممتاز، دارای تشخص
تصویری از متشخص
تصویر متشخص
فرهنگ فارسی معین
متشخص
برجسته، سرآمد، باشخصیت، متعین، متمایز، محترم، ممتاز
متضاد: بی سروپا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشخص
تصویر تشخص
بزرگی داشتن، بزرگی یافتن، برجسته شدن و ممتاز گشتن از دیگران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
معیّن شده، تمیز داده شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ رَخْ خِ)
آسان گیرنده. (آنندراج). کسی که آسان می گیرد. (ناظم الاطباء) ، کسی که اجازت و رخصت حاصل می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به ترخص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خِ)
کار مختلف و متفاوت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مختلف و متفاوت و جدا و ممتاز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَمْ مِ)
ترنجیده و گرفته شده، آب ناگوارد شده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَخْ خِ)
بیان شده. شرح و توصیف شده، پیدا و روشن شده. (ناظم الاطباء). روش-ن ش-ده. (از فرهن-گ جانس-ون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متشخصه
تصویر متشخصه
مونث متشخص جمع متشخصات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترخص
تصویر مترخص
آسان گیرنده آسانگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلخص
تصویر متلخص
شرح و توصیف شده، پیدا و روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
محقق و معین شده، تشخیص کرده شده، تمیز داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشخص
تصویر تشخص
بزرگی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
((مُ شَ خَّ))
معین، معلوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشخص
تصویر تشخص
((تَ شَ خُّ))
بزرگی یافتن، برجسته شدن، شخصیت، امتیاز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
باز شناخته، شناخته شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
Marked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
marqué
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
눈에 띄는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
belirgin
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
ditandai
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
চিহ্নিত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
चिह्नित
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
marcato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
gemarkeerd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
marcado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
позначений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
отмеченный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
oznaczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
markiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
marcado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
显著的
دیکشنری فارسی به چینی