آن که خود را شاعر پندارد و شعرفروشنده و خودرا شاعر نماینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خود را به زور شاعر گوینده. (غیاث). و الشاعرالمفلق خنذیذ و من دونه شاعر، ثم شویعر ثم شعرور ثم متشاعر. (منتهی الارب) : زین متنحل سخنانم مبین زین متشاعرلقبانم مدان. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 347). و رجوع به تشاعر شود
آن که خود را شاعر پندارد و شعرفروشنده و خودرا شاعر نماینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خود را به زور شاعر گوینده. (غیاث). و الشاعرالمفلق خنذیذ و من دونه شاعر، ثم شویعر ثم شعرور ثم متشاعر. (منتهی الارب) : زین متنحل سخنانم مبین زین متشاعرلقبانم مدان. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 347). و رجوع به تشاعر شود
کسی که می نمایاند خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، ظاهر و هویدا شده. (ناظم الاطباء). ظاهر شونده. خود را بلند نماینده. (از منتهی الارب). و رجوع به تساور شود
کسی که می نمایاند خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، ظاهر و هویدا شده. (ناظم الاطباء). ظاهر شونده. خود را بلند نماینده. (از منتهی الارب). و رجوع به تساور شود
دو گروه با یکدیگر نزدیک شونده در حرب، گوئی میان ایشان اندازۀ شبری مانده است. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جدا شدۀ از همدیگر به اندازۀ شبری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشابر شود
دو گروه با یکدیگر نزدیک شونده در حرب، گوئی میان ایشان اندازۀ شبری مانده است. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جدا شدۀ از همدیگر به اندازۀ شبری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشابر شود
نگرنده به گوشۀ چشم از تکبر یا از غضب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که از روی تکبر و یا خشم بر گوشۀ چشم می نگرد و رخساره را کج می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاوس شود
نگرنده به گوشۀ چشم از تکبر یا از غضب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که از روی تکبر و یا خشم بر گوشۀ چشم می نگرد و رخساره را کج می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشاوس شود
دست به دست گردانندۀ چیزی را. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بنوبت گیرنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تعاور شود
دست به دست گردانندۀ چیزی را. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بنوبت گیرنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تعاور شود