نعت فاعلی از استطاره. ساطع و منتشر: صبح یا برق یا شیب یا شر مستطیر. (اقرب الموارد). بردمیده. (منتهی الارب). آشکار: یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شره مستطیرا. (قرآن 7/76) ، غبار برآمده و پریشان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، متفرق و پراکنده. (اقرب الموارد) ، سگ و اشتر به گشنی آمده. (منتهی الارب). رجوع به استطاره شود
نعت فاعلی از استطاره. ساطع و منتشر: صبح یا برق یا شیب یا شر مستطیر. (اقرب الموارد). بردمیده. (منتهی الارب). آشکار: یوفون بالنذر و یخافون یوماً کان شره مستطیرا. (قرآن 7/76) ، غبار برآمده و پریشان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، متفرق و پراکنده. (اقرب الموارد) ، سگ و اشتر به گشنی آمده. (منتهی الارب). رجوع به استطاره شود
قطره قطره چکنده. (آنندراج) (از اقرب الموارد). هر آنچه می چکد و قطره قطره می ریزد. (ناظم الاطباء) ، چیزی پیاپی گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). گروه گروه پس از یکدیگر آینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقاطر شود
قطره قطره چکنده. (آنندراج) (از اقرب الموارد). هر آنچه می چکد و قطره قطره می ریزد. (ناظم الاطباء) ، چیزی پیاپی گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). گروه گروه پس از یکدیگر آینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقاطر شود
نعت مفعولی و اسم زمان و مکان از استمطار. رجوع به استمطار شود، جای پیدا و نمایان. (منتهی الارب). موضع ظاهر و بارز و منکشف، مطمع و مورد انتظار: اًنک للخیر مستمطر. (از اقرب الموارد)
نعت مفعولی و اسم زمان و مکان از استمطار. رجوع به استمطار شود، جای پیدا و نمایان. (منتهی الارب). موضع ظاهر و بارز و منکشف، مطمع و مورد انتظار: اًنک للخیر مستمطر. (از اقرب الموارد)
ادامه دهنده کاری را، آنکه عقل و خرد او زایل شده باشد. (از اقرب الموارد) ، یقین کننده. مستوهر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، تبدیل کننده و عوض کننده. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیهار شود
ادامه دهنده کاری را، آنکه عقل و خرد او زایل شده باشد. (از اقرب الموارد) ، یقین کننده. مستوهر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، تبدیل کننده و عوض کننده. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیهار شود
ابر که ساعتی بارد و ساعتی باز ایستد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، باران باریده شده در محلی بدون محل دیگر. (ناظم الاطباء). باران که جائی بارد و جائی نبارد. (از فرهنگ جانسون)
ابر که ساعتی بارد و ساعتی باز ایستد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، باران باریده شده در محلی بدون محل دیگر. (ناظم الاطباء). باران که جائی بارد و جائی نبارد. (از فرهنگ جانسون)
کسی که می نمایاند خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، ظاهر و هویدا شده. (ناظم الاطباء). ظاهر شونده. خود را بلند نماینده. (از منتهی الارب). و رجوع به تساور شود
کسی که می نمایاند خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، ظاهر و هویدا شده. (ناظم الاطباء). ظاهر شونده. خود را بلند نماینده. (از منتهی الارب). و رجوع به تساور شود
برگماشته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مسلط شدن بر چیزی و اشراف داشتن و نگهبانی کردن بر آن و متعهد احوال آن شدن. (از متن اللغه) ، مسلط کردن. (ناظم الاطباء)
برگماشته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مسلط شدن بر چیزی و اشراف داشتن و نگهبانی کردن بر آن و متعهد احوال آن شدن. (از متن اللغه) ، مسلط کردن. (ناظم الاطباء)
مستی نماینده از خود، بی مستی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که مستی کند و رسوائی نماید بی آن که مست باشد. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح تصوف) اهل ذوق. (نفایس الفنون ج 1 ص 171). و رجوع به ذوق در همین لغت نامه و نفایس الفنون و مصباح الهدایه ص 137 و فرهنگ مصطلحات عرفاء سیدجعفر سجادی ذیل ’ذوق’ و ’اهل ذوق’ شود
مستی نماینده از خود، بی مستی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که مستی کند و رسوائی نماید بی آن که مست باشد. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح تصوف) اهل ذوق. (نفایس الفنون ج 1 ص 171). و رجوع به ذوق در همین لغت نامه و نفایس الفنون و مصباح الهدایه ص 137 و فرهنگ مصطلحات عرفاء سیدجعفر سجادی ذیل ’ذوق’ و ’اهل ذوق’ شود