جدول جو
جدول جو

معنی متسنی - جستجوی لغت در جدول جو

متسنی
(مُ تَ سَنْ نی)
برگردیده و متغیر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متغیر و برگردیده و فاسد شده، پیر و فرسوده و کسی که چندین سال می ماند، کسی که نرمی و آسانی در کار می کند. (ناظم الاطباء). سهل گیرنده در کار. (از منتهی الارب). و رجوع به تسنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متانی
تصویر متانی
کسی که در کاری تامل و درنگ می کند، درنگ کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمنی
تصویر متمنی
کسی که تمنی و آرزویی دارد، آرزو کننده، خواهش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متسلی
تصویر متسلی
تسلی یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متغنی
تصویر متغنی
سرود خوان
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ دَنْ نی)
اندک اندک نزدیک شونده، مأخوذ از دنو. (آنندراج). کسی که اندک اندک نزدیک شود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدنی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَمْ می)
نامیده شونده. (آنندراج). خود نامیده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، منسوب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسمی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَلْ لی)
خورسند و بی غم. (آنندراج). دل نواخته شده و تسلی داده شده. (ناظم الاطباء) : بجهت آن که هر که را نصرت در جانب او وجود گیرد هر آینه دلش متسلی خواهد بود. (انوار سهیلی). و رجوع به تسلی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَقْ قی)
چیزی قبول کننده آب را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آغشته و تر شده و بخودکشنده و جذب کننده آب و مانند آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسقی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَنْ نی)
آن که پیوسته نگرد به سوی محبوب خود. (آنندراج). عاشقی که پیوسته به معشوق خود می نگرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترنی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَدْ دی)
بر زبر چیزی شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). برآینده و بر زبر چیزی نشیننده. (از ناظم الاطباء) ، پیروی کننده، بافندۀ جامه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسدی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ تَ سَرْ ری)
از ’س رو’، کسی که نهفته و مخفیانه داه نگاه می دارد. (ناظم الاطباء). سریه گیرنده کنیزک را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که در شب از خانه خارج می شود. (از ذیل اقرب الموارد) ، کسی که خود را به جوانمردی و سخاوت می آراید و پریشان حالی که خود را با سخاوت و جوانمرد می نمایاند. (ناظم الاطباء). به تکلف مردمی نماینده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسری شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَنْ نِهْ)
خبزمتسنه، نان کره بسته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، برگردیده و تباه و سال زده مثل خرما و جز آن. (آنندراج). متغیر و فرسوده و پوسیده. (ناظم الاطباء) ، پیر بسیارسال و پیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسنه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَخْ خی)
به تکلف جوانمردی کننده. (آنندراج). کسی که به کراهت وبه تکلف بخشش و جوانمردی کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسخی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَنْ نی)
منسوب کننده کسی را به گناهی که نکرده است. (آنندراج). تهمت زنندۀ گناه به کسی. (ناظم الاطباء) ، میوه چیننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَنْ نی)
آرزومند. (آنندراج) (غیاث). کسی که آرزو می برد و میخواهد. خواهش کننده. آرزو دارنده و پرسنده و درخواست کننده و مستدعی و استدعا کننده. (ناظم الاطباء). آرزوخواه. آرزومند. خواهشگر. خواستار و آرزو برنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خوانندۀ نبشته و دستخط، دروغگو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مخترع و آن که حدیثی را از نو پیدا میکند و افسانه را بر می بافد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تمنی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَنْ نا)
آرزو کرده باشد. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَنْ نی)
سرود گوینده و سراینده. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بی نیاز. (ناظم الاطباء). بی نیاز گردنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ستاینده و نکوهنده و سرزنش کننده (اضداد). (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، عاشق و عشقباز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تغنی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَنْ نِ)
برآینده بر چیزی. (آنندراج) (از منتهی الارب). برآمده. (ناظم الاطباء) ، نشانیده شده. نهاده شده بر چیزی. (ناظم الاطباء) ، کسی که ناگاه و به طور غفلت چنگ می زند وفرامی گیرد. (ناظم الاطباء). ناگاه فروگیرنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسنم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَنْنی)
خمیده و کج. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَوْ وی)
مستوی و برابر. (آنندراج). راست و مستقیم و هموار و برابر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسوی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَیْ یی)
از ’س ی ء’، شتر ماده که فروگذارد شیر را از پستان بدون دوشیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسیی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
گوشه ای است از شعبه نوروز صبا. (تعلیقات بهجت الروح ص 121)
لغت نامه دهخدا
(مُ سِ)
منسوب است به محسن. رجوع به محسن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَنْ نی)
رنج کشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مانده و خسته و رنج کشنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متمنی
تصویر متمنی
آرزومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغنی
تصویر متغنی
سراینده سرود گوی، بی نیاز بی نیاز گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسقی
تصویر متسقی
آب پذیر نم پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
همدردی شنیده نوازش دیده، خورسند دل نواخته شده تسلی داده: به جهت آنکه هر که را نصرت در جانب او وجود گیرد هر آینه دلش متسلی خواهد بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجنی
تصویر متجنی
گناه بندنده
فرهنگ لغت هوشیار
درنگ کننده آهسته کار متاهل یالمند زندار آنکه در امری درنگ و تامل کند درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متأنی
تصویر متأنی
((مُ تَءَ نِّ))
درنگ کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمنی
تصویر متمنی
تمنا کننده، خواهشمند، مستدعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متسلی
تصویر متسلی
((مُ تَ سَ لّ))
تسلی داده، دل نواخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمنی
تصویر متمنی
خواهشمند
فرهنگ واژه فارسی سره