جدول جو
جدول جو

معنی متساکر - جستجوی لغت در جدول جو

متساکر(مُ تَ کِ)
مستی نماینده از خود، بی مستی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که مستی کند و رسوائی نماید بی آن که مست باشد. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح تصوف) اهل ذوق. (نفایس الفنون ج 1 ص 171). و رجوع به ذوق در همین لغت نامه و نفایس الفنون و مصباح الهدایه ص 137 و فرهنگ مصطلحات عرفاء سیدجعفر سجادی ذیل ’ذوق’ و ’اهل ذوق’ شود
لغت نامه دهخدا
متساکر
مست نما
تصویری از متساکر
تصویر متساکر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متجاسر
تصویر متجاسر
کسی که اظهار دلیری و جسارت می کند، کنایه از گردنکش، طغیانگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متجاهر
تصویر متجاهر
کسی که عمداً کار و عمل خود را آشکار سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متراکم
تصویر متراکم
روی هم جمع شده، انبوه، فشرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحاکم
تصویر متحاکم
آنکه با طرف دعوی نزد حاکم می رود
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ کِ)
یادکننده یکدیگر را. (آنندراج). آگاه کننده دیگری. (ناظم الاطباء) ، به یاد همدیگر آمده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تذاکر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
باهم رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همراه و رفیق در سفر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسایر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
کسی که می نمایاند خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، ظاهر و هویدا شده. (ناظم الاطباء). ظاهر شونده. خود را بلند نماینده. (از منتهی الارب). و رجوع به تساور شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
خویشتن را نادان نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خویشتن را نادان مینمایاند. (ناظم الاطباء) ، ناشناخته آورنده. (آنندراج) (منتهی الارب) ، با همدیگر دشمنی ورزنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناکر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مستی نمودن بی مستی. (زوزنی). مستی نمودن. (دهار). خود را مست وانمودن بغیر مستی و نشاءه. (غیاث اللغات) (آنندراج). مستی نمودن از خود بی مستی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). مستی نمودن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، استعمال سکر. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَسارر)
راز گوینده با کسی. (آنندراج). با هم دیگر راز گوینده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متراکم
تصویر متراکم
گرد آینده و بر هم نشیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متراکب
تصویر متراکب
بر روی یکدیگر انباشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسائل
تصویر متسائل
همخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متساقط
تصویر متساقط
فرو ریزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متساقی
تصویر متساقی
نوشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاور
تصویر متجاور
همسایگی کننده با هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسارع
تصویر متسارع
شتابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسابق
تصویر متسابق
هماورد پیشی جوی پیشی گیرنده (بر یکدیگر) جمع متسابقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزاور
تصویر متزاور
همدیگر را زیارت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاسر
تصویر متجاسر
گستاخ گردنکش کسی که جسارت ورزد، گردنکش عاصی جمع متجاسرین
فرهنگ لغت هوشیار
درک کننده رسنده، دریابنده رسنده بچیزی، درک کننده دریابنده جمع متدارکین، آوردن الفاظی است در ابتدای کلام که موهم ذم باشد و بقیه کلام بنحوی آورده شود که رفع توهم گردد. شاعر گوید: حیف باشد زانکه انسان گویمت از بهر آنک تن بود ناپاک انسان راتو پاکی همچو حان. توضیح فرق آن با تاکید المدح بمایشبه الذم در آنست که در صنعت اخیر تاکید مقصود است و در متدارک تاکید نیست بلکه محض صفت مراد است، قافیه ای که دو متحرک و یک ساکن داشته باشد: بنام خداوند حان و خرد و این و تد مقرون است، یکی از بحر های مستحدث عروضی که اجزای آن هشت بار فاعلن است. توضیح متدارک مثمن سالم تقطیع آن هشت بار فاعلن است: چون رخت ماه من بر فلک مه نتافت بر درت شاه من جز ملک ره نیافت. (بدیع)
فرهنگ لغت هوشیار
نما گر کسی که عمل خویش را بقصد آشکار سازد: متجاهر بفسق جمع متجاهرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاکم
تصویر متحاکم
آنکه با طرف دعوی نزد حاکم رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاور
تصویر متحاور
هم سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبادر
تصویر متبادر
آنکه پیشی گیرد و بشتابد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبارک
تصویر متبارک
آفریکان اناهید پاک منزه (خاص خدا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباشر
تصویر متباشر
مژده دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
چنگ در زدن به چیزی، ثابت شدن در مکانی چنگ زدن چنگ زدن چنگ در زدن، نگاه داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسار
تصویر متسار
راز گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تساکر
تصویر تساکر
مست نمایی خود را به مستی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماساکر
تصویر ماساکر
فرانسوی کشتار بی پناهان کشتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتساک
تصویر امتساک
((اِ تِ))
چنگ زدن، نگاه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متراکم
تصویر متراکم
انبوه، چگال، فشرده
فرهنگ واژه فارسی سره