جدول جو
جدول جو

معنی متزقم - جستجوی لغت در جدول جو

متزقم
(مُ تَ زَقْ قِ)
بسیار خورنده. (آنندراج). پرخور و بسیار اکول. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد) ، لقمه کننده. (آنندراج). آن که لقمه می سازد، کسی که افراط در نوشیدن شیر می کند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به متزقم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ زَغْ غِ)
سخن گوینده در خشم. (آنندراج). آن که در حالت خشم سخن می گوید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزغم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَعْ عِ)
دروغ بربندنده و کاذب گوینده. (آنندراج). آن که دروغ برمی بندد و دروغ می گوید و دروغگو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزعم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَقْ قِ)
کشندۀ صید. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کشندۀ شکار. (ناظم الاطباء) ، ترساننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، یادکننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به توقم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ قْ قِ)
آن که کلان لقمه خورد طعام را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که لقمۀ کلان فرو می برد. (ناظم الاطباء) ، چیره شونده و مظفر و پیروز. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهقم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَقْ قِ)
آمد و شد کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به تعقم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ زِ)
بسیار خوردن و لقمه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تزقم لقمه، بلعیدن آن و تزقم چیزی تلقم آن. (از متن اللغه). تلقم، زقوم خوردن (از المنجد) (از اقرب الموارد) ، افراط نمودن در شیر نوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زیاده روی در نوشیدن شیر. (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
فروخوراننده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا