برشاشیده و پریشان شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). پریشان و متفرق و پراکنده و پاشیده. (ناظم الاطباء) ، شکسته گردنده. (از منتهی الارب) (آنندراج). شکسته و شکافته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفض شود
برشاشیده و پریشان شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). پریشان و متفرق و پراکنده و پاشیده. (ناظم الاطباء) ، شکسته گردنده. (از منتهی الارب) (آنندراج). شکسته و شکافته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفض شود
فارغ از شغل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پردازنده از کاری و فراغت کننده خود رابجهت کاری. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به تفرغ شود، خالی و تهی. (ناظم الاطباء)
فارغ از شغل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پردازنده از کاری و فراغت کننده خود رابجهت کاری. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به تفرغ شود، خالی و تهی. (ناظم الاطباء)
فراخ زیستن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی). فراخی نمودن در عیش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از المنجد) ، میان هر دو ران زن نشستن جهت جماع، یقال: ترفغ المراءه، اذا قعد بین فخذیها لیطئها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از منتهی الارب) ، پیچاندن دو پای بر شکم شتر از ترس افتادن. (از اقرب الموارد). جمع کردن سوار دو پای خود را نزدیک منتهای ران شتر از ترس افتادن: ترفغ الرجل فوق البعیر،لف رجلیه عند رفغی ّ فخذیه خشیه ان یرمی به. (از متن اللغه). ترفغ فلان فوق البعیر، ای خشی ان یرمی به خلف رجلیه عند ثبله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
فراخ زیستن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی). فراخی نمودن در عیش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از المنجد) ، میان هر دو ران زن نشستن جهت جماع، یقال: ترفغ المراءه، اذا قعد بین فخذیها لیطئها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از منتهی الارب) ، پیچاندن دو پای بر شکم شتر از ترس ِ افتادن. (از اقرب الموارد). جمع کردن سوار دو پای خود را نزدیک منتهای ران شتر از ترس ِ افتادن: ترفغ الرجل فوق البعیر،لف رجلیه عند رفغَی ّ فخذیه خشیه ان یرمی به. (از متن اللغه). ترفغ فلان فوق البعیر، ای خشی ان یرمی به خلف رجلیه عند ثبله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
به نعمت پرورنده. (از منتهی الارب). پرورنده به نعمت. (آنندراج) ، مردی که وی را توانگری و نعمت بی راه می گرداند و بر باد می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
به نعمت پرورنده. (از منتهی الارب). پرورنده به نعمت. (آنندراج) ، مردی که وی را توانگری و نعمت بی راه می گرداند و بر باد می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
بی راه گردیده از نعمت. (از منتهی الارب). نعمت که بی راه گرداندکسی را. (آنندراج). کسی که از روی خودسری اصرار به نافرمانی می کند. (ناظم الاطباء) ، به نعمت پرورنده. (از منتهی الارب). و رجوع به اتراف شود
بی راه گردیده از نعمت. (از منتهی الارب). نعمت که بی راه گرداندکسی را. (آنندراج). کسی که از روی خودسری اصرار به نافرمانی می کند. (ناظم الاطباء) ، به نعمت پرورنده. (از منتهی الارب). و رجوع به اتراف شود
گذاشته شده به طور خود هر چه خواهد کند. (منتهی الارب) (آنندراج). واگذاشته به میل خود و خواهش خود که هر چه خواهد کند ، مغرور و خودبین و از خودراضی. (ناظم الاطباء) ، بناز و نعمت پرورده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ستمکار. (منتهی الارب) (آنندراج)
گذاشته شده به طور خود هر چه خواهد کند. (منتهی الارب) (آنندراج). واگذاشته به میل خود و خواهش خود که هر چه خواهد کند ، مغرور و خودبین و از خودراضی. (ناظم الاطباء) ، بناز و نعمت پرورده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ستمکار. (منتهی الارب) (آنندراج)