جدول جو
جدول جو

معنی مترثن - جستجوی لغت در جدول جو

مترثن
(مُ تَ رَثْ ثِ)
زنی که طلا کند روی را به غمره که نوعی از طلا است. (آنندراج). طلا کرده شدۀ به غمره و سفیداب و سرخاب و مانند آن. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترثن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ رَزْ زِ)
وقار پیدا کننده و ثبات ورزنده. (آنندراج). محترم و با عظمت و احترام و باوقار و باثبات و پایدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَنْ نِ)
صدادار و بانگ دار، آواز کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَکْ کِ)
استوار. (آنندراج). ثابت و استوار و محکم و برقرار. (ناظم الاطباء) ، صاحب وقار. (آنندراج). باوقار و ساکن. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترکن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَقْ قِ)
زنی که خضاب کند به حنا یا به زعفران. (آنندراج). خضاب کرده به حنا و یا زعفران. (ناظم الاطباء). فی الحدیث: ثلاثه لا تقربهم الملئکه المترقن، ای المتلطخ بالزعفران. (منتهی الارب). و رجوع به ترقن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
طلا کردن روی را به غمره که نوعی از طلا است که زنان بر روی مالند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طلا کردن زن روی را به غمره. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
سنبوسه. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَثْ ثَ)
زمین باران رسیده. (آنندراج). رجوع به مرثنه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مترکن
تصویر مترکن
ستون یافته، گرانسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرثن
تصویر مرثن
بارانخورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترون
تصویر مترون
((مِ رُ))
کسی که سرپرستی و نظارت پرستاران را بر عهده دارد
فرهنگ فارسی معین