جدول جو
جدول جو

معنی متراژ - جستجوی لغت در جدول جو

متراژ
اندازۀ طول یا سطح برحسب متر یا مترمربع
تصویری از متراژ
تصویر متراژ
فرهنگ فارسی عمید
متراژ
(مِ)
اندازه گیری با متر. (از لاروس). و رجوع به متر شود
لغت نامه دهخدا
متراژ
اندازه گیری با متر
تصویری از متراژ
تصویر متراژ
فرهنگ لغت هوشیار
متراژ
((مِ))
اندازه، مساحت
تصویری از متراژ
تصویر متراژ
فرهنگ فارسی معین
متراژ
اندازه، مساحت، اندازه گیری، مساحی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
منزلی است از منازل قمر که به تازی عوا گویند. (آنندراج) (از برهان) (از ناظم الاطباء). و رجوع به عوّا شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ راص ص)
چسبنده مر یکدیگر را. (آنندراج). به یک دیگر چسبیده در صف آرائی و متلاصق. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراص شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آنچه که با آن خود را از دشمن پنهان دارند مانند دیوار و جز آن. (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ راس س)
با یکدیگر رازگوینده. (از منتهی الارب). هم راز و با یکدیگر راز در میان نهاده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رادد)
با یکدیگر نزاع کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، یکدیگر را دفع و طرد کننده ودور کننده. (ناظم الاطباء) ، راضی به حل شرط. (ناظم الاطباء). راضی به فسخ بیع. (از اقرب الموارد). و رجوع به تراد شود، آب بازگردنده از مجرای خود به سبب مانعی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ناقه ای که زود شیر کم کند. ج، متاریح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لغت زند و پازند باران را گویند و به عربی مطر خوانند. (برهان) (از آنندراج). به لغت زند و پازند باران و مطر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اتراژ
تصویر اتراژ
زرشک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار