معنی متراژ - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با متراژ
متراژ
- متراژ
- اندازه گیری با متر. (از لاروس). و رجوع به متر شود
لغت نامه دهخدا
متراک
- متراک
- منزلی است از منازل قمر که به تازی عوا گویند. (آنندراج) (از برهان) (از ناظم الاطباء). و رجوع به عَوّا شود
لغت نامه دهخدا
متراص
- متراص
- چسبنده مر یکدیگر را. (آنندراج). به یک دیگر چسبیده در صف آرائی و متلاصق. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراص شود
لغت نامه دهخدا
متراس
- متراس
- آنچه که با آن خود را از دشمن پنهان دارند مانند دیوار و جز آن. (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
متراس
- متراس
- با یکدیگر رازگوینده. (از منتهی الارب). هم راز و با یکدیگر راز در میان نهاده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراس شود
لغت نامه دهخدا