گردآینده و بر هم نشیننده. (آنندراج). بر هم نشیننده و گردآینده. (غیاث) ، گردآمده و برروی هم نشسته. (ناظم الاطباء). برروی یکدیگر گرد شده. (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا) ، کنایه از هجوم و انبوهی کننده. (غیاث). هجوم کننده و انبوهی نماینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراکم شود. - متراکم شدن، گرد آمده شدن به روی هم و یک جا جمع شدن و به روی هم افتادن. (ناظم الاطباء). بر روی یکدیگر گرد آمدن. بر یکدیگر انباشته شدن چیزی یا امری
گردآینده و بر هم نشیننده. (آنندراج). بر هم نشیننده و گردآینده. (غیاث) ، گردآمده و برروی هم نشسته. (ناظم الاطباء). برروی یکدیگر گرد شده. (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا) ، کنایه از هجوم و انبوهی کننده. (غیاث). هجوم کننده و انبوهی نماینده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراکم شود. - متراکم شدن، گرد آمده شدن به روی هم و یک جا جمع شدن و به روی هم افتادن. (ناظم الاطباء). بر روی یکدیگر گرد آمدن. بر یکدیگر انباشته شدن چیزی یا امری
سپس پایگی بازگردنده. (آنندراج). بازگشته و برگردنده. (ناظم الاطباء) : آن فر و اقبال اپرویز و پارسیان نقصان گرفت و متراجع گشت. (فارسنامۀ ابن بلخی چ کمبریج ص 104). و رجوع به تراجع شود
سپس پایگی بازگردنده. (آنندراج). بازگشته و برگردنده. (ناظم الاطباء) : آن فر و اقبال اپرویز و پارسیان نقصان گرفت و متراجع گشت. (فارسنامۀ ابن بلخی چ کمبریج ص 104). و رجوع به تراجع شود