ناپسند و ناخوش دارنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ناپسند و ناخوش دارنده و متنفر و با کراهت. (ناظم الاطباء) ، ترش روی و زشت روی و اندوهگین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکره شود
ناپسند و ناخوش دارنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ناپسند و ناخوش دارنده و متنفر و با کراهت. (ناظم الاطباء) ، ترش روی و زشت روی و اندوهگین. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تکره شود
تأنیث متفکر. - قوه متفکره، قوه ای را گویند که شخص در ذهن خود بدان قوه ترتیب اموری دهد جهت رسیدن به مقصود و سنباد نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفکر و متفکر شود
تأنیث متفکر. - قوه متفکره، قوه ای را گویند که شخص در ذهن خود بدان قوه ترتیب اموری دهد جهت رسیدن به مقصود و سنباد نیز گویند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفکر و متفکر شود
آن زن که بر خلقت مذکران بود. (مهذب الاسماء). زنی که بر خلقت مردان بود. (منتهی الارب). زن متشبه به ذکور. متذکره. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). ذکره. (متن اللغه) ، بلای سخت. (منتهی الارب). داهیۀشدیده. (اقرب الموارد) ، ناقه مذکره، ماده شتر ماننده به نر در خلق و خلق. (از منتهی الارب). ناقۀ شبیه به جمل. (از اقرب الموارد) ، ناقه مذکره الثنیا، ماده شتر بزرگ سر. (منتهی الارب)
آن زن که بر خلقت مذکران بود. (مهذب الاسماء). زنی که بر خلقت مردان بود. (منتهی الارب). زن متشبه به ذکور. متذکره. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). ذکره. (متن اللغه) ، بلای سخت. (منتهی الارب). داهیۀشدیده. (اقرب الموارد) ، ناقه مذکره، ماده شتر ماننده به نر در خَلق و خُلق. (از منتهی الارب). ناقۀ شبیه به جمل. (از اقرب الموارد) ، ناقه مذکره الثنیا، ماده شتر بزرگ سر. (منتهی الارب)
یاد کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). یاد کننده و در خاطر آورنده. (ناظم الاطباء). به خاطر آورنده. به یاد آورنده، پند گیرنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تذکر شود، یاد آمدن چیز از یاد رفته. (ناظم الاطباء). - متذکرشدن، یاد آمدن چیز فراموش شده و از یاد رفته. (ناظم الاطباء). - متذکر شدن به کسی، او را یادآور شدن: به شما متذکر شدم که این شغل، شایستۀ شما نیست. - متذکر کردن، به یاد آوردن چیزی از یاد رفته. (ناظم الاطباء). - متذکر گردیدن (گشتن) ، متذکر شدن. و رجوع به همین ترکیب شود
یاد کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). یاد کننده و در خاطر آورنده. (ناظم الاطباء). به خاطر آورنده. به یاد آورنده، پند گیرنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تذکر شود، یاد آمدن چیز از یاد رفته. (ناظم الاطباء). - متذکرشدن، یاد آمدن چیز فراموش شده و از یاد رفته. (ناظم الاطباء). - متذکر شدن به کسی، او را یادآور شدن: به شما متذکر شدم که این شغل، شایستۀ شما نیست. - متذکر کردن، به یاد آوردن چیزی از یاد رفته. (ناظم الاطباء). - متذکر گردیدن (گشتن) ، متذکر شدن. و رجوع به همین ترکیب شود
متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست
متفکره در فارسی مونث متفکر: اندیشنده مونث متفکر، قوه تفکر. توضیح... سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یاد کنند متخیله گویند او قوتی است ترتیب کرده در تجویف اوسط از دماغ و کار او آن است که آن جزئیات را که در خیال است با یکدیگر ترکیب کند و از یکدیگر جدا کند باختیار اندیشه. در روانشناسی امروز این تعریف صحیح نیست