به تکلف سیر نماینده خود را از آنچه ندارد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که به تکلف و دروغ خود را سیر میکند. رجوع به تندخ شود، مغرور و خودبین. (ناظم الاطباء)
به تکلف سیر نماینده خود را از آنچه ندارد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که به تکلف و دروغ خود را سیر میکند. رجوع به تندخ شود، مغرور و خودبین. (ناظم الاطباء)
درآینده یا اندک اندک در آینده. (ناظم الاطباء). کسی یا چیزی که اندک اندک درآید. (آنندراج). متدخل فی الامور، کسی که به تکلف دخل کند در کارها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تدخل شود، اجازه خواهندۀ در آمدن، درآمده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
درآینده یا اندک اندک در آینده. (ناظم الاطباء). کسی یا چیزی که اندک اندک درآید. (آنندراج). متدخل فی الامور، کسی که به تکلف دخل کند در کارها. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به تدخل شود، اجازه خواهندۀ در آمدن، درآمده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
احمق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دراز. دراز و باریک. (ناظم الاطباء) ، شتابکار. (منتهی الارب) (آنندراج). جلد و شتاب. (ناظم الاطباء) ، راه رونده نه به شتاب و تعجیل و نه به درنگی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخدب شود
احمق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دراز. دراز و باریک. (ناظم الاطباء) ، شتابکار. (منتهی الارب) (آنندراج). جلد و شتاب. (ناظم الاطباء) ، راه رونده نه به شتاب و تعجیل و نه به درنگی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخدب شود
انجوغ گرفته و لاغر شده. (منتهی الارب) (آنندراج). لاغر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پوشیده و پنهان و مسدود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخدد شود
انجوغ گرفته و لاغر شده. (منتهی الارب) (آنندراج). لاغر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پوشیده و پنهان و مسدود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخدد شود
این کلمه در قصیده ای به قافیۀ ’خ’ در بیت ذیل از سوزنی آمده است و آنرا ممکن است وخدخ نیز خواند و اگر در مصراع دوم کلمه ’بار’ باشد شاید دخدخ به معنی شکافته و ترکیده و شکاف برداشته باشد و چون صورت تکریر است بمعنی شکافته شکافته و ترکیده ترکیده باشد و کلمه ’باد’ مصراع دوم همان ’بار’ باشد نه ’باد’ و دخدخ خمیده و خم دو تا معنی می دهد: تو شاد بادی و آزادبهر از چم دهر عدوت باد ز باد عنا و غم دخدخ. سوزنی. هلاک. هالک. صورت دیگر آن در فارسی است دهدک. (یادداشت مؤلف). رجوع به دهدک شود
این کلمه در قصیده ای به قافیۀ ’خ’ در بیت ذیل از سوزنی آمده است و آنرا ممکن است وخدخ نیز خواند و اگر در مصراع دوم کلمه ’بار’ باشد شاید دخدخ به معنی شکافته و ترکیده و شکاف برداشته باشد و چون صورت تکریر است بمعنی شکافته شکافته و ترکیده ترکیده باشد و کلمه ’باد’ مصراع دوم همان ’بار’ باشد نه ’باد’ و دخدخ خمیده و خم دو تا معنی می دهد: تو شاد بادی و آزادبهر از چم دهر عدوت باد ز باد عنا و غم دخدخ. سوزنی. هلاک. هالک. صورت دیگر آن در فارسی است دهدک. (یادداشت مؤلف). رجوع به دهدک شود
منقبض و گرفته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفته شدن مرد. (المنجد) (اقرب الموارد) (متن اللغه). لغت متروک شده است، اختلاط تاریکی شب. (متن اللغه)
منقبض و گرفته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفته شدن مرد. (المنجد) (اقرب الموارد) (متن اللغه). لغت متروک شده است، اختلاط تاریکی شب. (متن اللغه)
گرامی و ارجمند. (منتهی الارب) (آنندراج). عزیز و گرامی و ارجمند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد شتابکار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سست و کاهل و پس ماندۀ از کار، سرکش و نافرمان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمادخ شود
گرامی و ارجمند. (منتهی الارب) (آنندراج). عزیز و گرامی و ارجمند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد شتابکار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سست و کاهل و پس ماندۀ از کار، سرکش و نافرمان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمادخ شود
خوارگردانده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). غالب شده وپایمال کننده و شکننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دخدخه، بازدارنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : دخدخ عنی الدخان، کفه عنی. (متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، آنکه گام نزدیک نهد در رفتار و سرعت نماید. (از آنندراج). که قدمهای تند و کوتاه بردارد. (از متن اللغه) ، توقف کننده و مانده شونده. (ناظم الاطباء) : دخدخ البعیر، رکب حتی اعیا و ذل، اسرع، فهو مدخدخ. (متن اللغه) ، برک من اعیاء. (اقرب الموارد)
خوارگردانده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). غالب شده وپایمال کننده و شکننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دخدخه، بازدارنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : دخدخ عنی الدخان، کفه عنی. (متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، آنکه گام نزدیک نهد در رفتار و سرعت نماید. (از آنندراج). که قدمهای تند و کوتاه بردارد. (از متن اللغه) ، توقف کننده و مانده شونده. (ناظم الاطباء) : دخدخ البعیر، رکب حتی اعیا و ذل، اسرع، فهو مُدَخدَخ. (متن اللغه) ، برک من اعیاء. (اقرب الموارد)