جدول جو
جدول جو

معنی متداوی - جستجوی لغت در جدول جو

متداوی(مُ تَ)
آن که خود را دارو کند. (از آنندراج). آن که خویشتن را دارو کند. (ناظم الاطباء). آن که خود را معالجه کند. و رجوع به تداوی شود
لغت نامه دهخدا
متداوی
خود پزشک آنکه خود را معالجه کند
تصویری از متداوی
تصویر متداوی
فرهنگ لغت هوشیار
متداوی((مُ تَ))
آن که خود را معالجه کند
تصویری از متداوی
تصویر متداوی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متداول
تصویر متداول
مرسوم، ویژگی هنجاری که براساس آیین یا فرهنگ در یک جامعه رایج شده است، چیزی که از طرف والی یا حاکم به کسی داده می شود، جیره، مواجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متداعی
تصویر متداعی
ویژگی کسی که با دیگری طرف دعوی باشد، در علم روانشناسی چیزی که چیز دیگر را به خاطر بیاورد، فراخواننده، داعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متساوی
تصویر متساوی
برابر، مساوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متدانی
تصویر متدانی
متدارک، قافیه ای که دو حرف متحرک و یک ساکن داشته باشد مانند «زند» و «کند»
فرهنگ فارسی عمید
دشمن پیش آینده، دیوارشکسته، هما ویز، همچم، خواهان هم را خواننده، آنکه با دیگری دعوی و مرافعه دارد، معنیی که معنی دیگر را بخاطر آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداوم
تصویر متداوم
کسی که لازم گیرد وپایدار ماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداول
تصویر متداول
رایج، و معمول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کم شونده تکیدا (از واژه تکیده برابر با لاغر و ضعیف) کم وضعیف شونده، بحر متدارکبحر متسق: و هم ازین معنی آن بحر مستحدث را متدارک نام کردند که اسباب آن اوتاد آنرا دریافته است و بعضی آنرا بحر متسق خوانند و برخی بحر متدانی و این همه نامهایی است متقارب المعنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متساوی
تصویر متساوی
با هم برابر شونده، یکسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداعی
تصویر متداعی
((مُ تَ))
فرا خواننده، آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد، معنی ای که معنی دیگر را به خاطر آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متداول
تصویر متداول
((مُ تَ وِ))
آن چه معمول و مرسوم باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متساوی
تصویر متساوی
برابر شونده با هم، برابر، یکسان، مساوی
متساوی الاضلاع: شکلی دارای ضلع های برابر، الزاویه مثلثی دارای زاویه های یکسان، الساقین مثلثی دارای دو ساق برابر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متداول
تصویر متداول
فراگیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متداول
تصویر متداول
Conventional
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متداول
تصویر متداول
conventionnel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متداول
تصویر متداول
konvensional
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متداول
تصویر متداول
jadi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متداول
تصویر متداول
伝統的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متداول
تصویر متداول
传统的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متداول
تصویر متداول
מסורתי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متداول
تصویر متداول
전통적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متداول
تصویر متداول
geleneksel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متداول
تصویر متداول
convencional
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متداول
تصویر متداول
पारंपरिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متداول
تصویر متداول
convenzionale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متداول
تصویر متداول
convencional
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متداول
تصویر متداول
conventioneel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متداول
تصویر متداول
традиційний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متداول
تصویر متداول
традиционный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متداول
تصویر متداول
konwencjonalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متداول
تصویر متداول
konventionell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متداول
تصویر متداول
ตามประเพณี
دیکشنری فارسی به تایلندی