جدول جو
جدول جو

معنی متداعیین - جستجوی لغت در جدول جو

متداعیین
هر دو طرف دعوی، خواهان و خوانده
تصویری از متداعیین
تصویر متداعیین
فرهنگ فارسی عمید
متداعیین
(مُ تَ یَ یْ)
تثنیۀ متداعی. خصمین. طرفین دعوی. مدعی و مدعی علیه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متداعی شود
لغت نامه دهخدا
متداعیین
جمع متداعی، هماویزان خواهان و خوانده تثنیه متداعی در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متداعی
تصویر متداعی
ویژگی کسی که با دیگری طرف دعوی باشد، در علم روانشناسی چیزی که چیز دیگر را به خاطر بیاورد، فراخواننده، داعی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ یِ)
به نسیه ووام خرید و فروخت کننده با هم. (آنندراج). به همدیگر وام دهنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تداین شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
تثنیۀ متداعی. و رجوع به مادۀ بعد و متداعی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
دشمن پیش آینده. (آنندراج). آن که پیش می آید و تهدید می کند دشمن را. (ناظم الاطباء) ، دیوار شکسته و ویران. (آنندراج). دیواری که ترس از ویرانی آن باشد. (ناظم الاطباء). شکسته و ویران: دولتی قدیم و ملکی مستقیم بدان سبب آشفته شد و قواعد آن متداعی گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 106)، هم را خواننده. (فرهنگ فارسی معین).
- متداعی آمدن، خواندن. احضار کردن. (فرهنگ فارسی معین) : دواعی رغبت از باطن خوانندگان به تحصیل آن متداعی نیامد. (مرزبان نامه، از فرهنگ فارسی معین).
، (اصطلاح حقوقی) آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد، مشغول به منازعه و خصومت، از طرفین تحریک و تحریض شده، چیستان گوینده، آن که شرط قبول می کند و می پذیرد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، (اصطلاح روانشناسی) معنیی که معنی دیگر را به خاطر آورد. و رجوع به تداعی و تداعی معانی در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متصاعدین
تصویر متصاعدین
جمع متصاعد، فرا یازان
فرهنگ لغت هوشیار
پسا دستگر (پسادست نسیه) بنسیه و وام خرید و فروش کننده با هم جمع متداینین
فرهنگ لغت هوشیار
دشمن پیش آینده، دیوارشکسته، هما ویز، همچم، خواهان هم را خواننده، آنکه با دیگری دعوی و مرافعه دارد، معنیی که معنی دیگر را بخاطر آورد
فرهنگ لغت هوشیار
متداعیه در فارسی مونث متداعی: هما ویز همچم خواهان مونث متداعی جمع متداعیات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متدافع، همپا فندان جمع متدافع در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداولین
تصویر متداولین
جمع متداول در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متداین، پسا دستگران جمع متداین در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متقاعد، پذیرفتگان کناره گیرندگان باز نشستگان باز ایستادگان جمع متقاعد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متداخل، همخلیدگان جمع متداخل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدارکین
تصویر متدارکین
جمع متدارک، رسندگان، دریابندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداعیات
تصویر متداعیات
جمع متداعیه، همچمان هماویزان جمع متداعیه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متداعی، هما ویزان خواهان و خوانده تثنیه متداعی در حالت رفعی (در فارسی مراعات نکنند) : دو طرف دعوی خواهان و خوانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداین
تصویر متداین
((مُ تَ یِ))
به نسیه و وام خرید و فروش کننده باهم، جمع متداینین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متداعی
تصویر متداعی
((مُ تَ))
فرا خواننده، آن که با دیگری دعوی و مرافعه دارد، معنی ای که معنی دیگر را به خاطر آورد
فرهنگ فارسی معین
تداعی کننده، تداعی گر
فرهنگ واژه مترادف متضاد