جدول جو
جدول جو

معنی متخفس - جستجوی لغت در جدول جو

متخفس(مُ تَ خَفْ فِ)
بر زمین افتاده و بر پهلو خفته. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخفس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متنفس
تصویر متنفس
نفس کش، جاندار، زنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ فِ)
شراب زود مست کننده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). می زود مست کننده. (ناظم الاطباء) ، بی اندازه زشت گوینده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اخفاس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر زمین افتادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، بر پهلو خفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ فِ)
آب متغیر. (آنندراج). آب متغیرشده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انخفاس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فِ)
برجهنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقفس شود، رقص کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَفْ فِ)
دم برزننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). نفس کشنده و نفس دار و جاندار و حیوان و کس. (ناظم الاطباء). نفس کش. زنده. جاندار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چهارجانب راه گریز مسدود و متنفسی را زنده نخواهند گذاشت. (مجمل التواریخ گلستانه ص 227). و رجوع به تنفس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَخَبْ بِ)
غنیمت گیرنده. (آنندراج). گیرندۀ غنیمت و یغما. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخبس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَفْفِ)
سخت شرمگین. (آنندراج). خجل و شرمسار و شرمنده و بی نهایت شرمنده. (ناظم الاطباء) ، پناه گیرنده، آن که نگهبان می جوید و از آن پرسش می کند، نگهبان و حامی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخفر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَفْ فِ)
موزه پوشیده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخفف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَلْ لِ)
رباینده. (آنندراج). رباینده و به زور گیرنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخلس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَنْ نِ)
غیبت کننده. (آنندراج). غماز. (ناظم الاطباء) ، پنهان و پوشیده و غایب، پس مانده و در عقب مانده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخنس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَوْ وِ)
آن که گوشت و پیه وی پیدا باشد از فربهی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ ف فِ)
آب ریزنده در شراب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که آب با شراب می آمیزد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخفیس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخفس
تصویر تخفس
بر پهلو خفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنفس
تصویر متنفس
دم بر زننده، نفس کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنفس
تصویر متنفس
((مُ تَ نَ فِّ))
نفس کشنده، نفس کش، جاندار، زنده، جمع متنفسین
فرهنگ فارسی معین