- متخرم
- از بیخ کنده
معنی متخرم - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آماسیده
شکافته، بریده، بینی بریده
ملول، آزرده، به ستوه آمده
ورم کرده، آماس کرده، آماسیده
دارای حرمت، حرمت داشته، بی دین
برساخته، دانشجوی فرا راه افتاده در علم و ادب طالب علم دانشجو، فارغ التحصیل جمع متخرجین
در انگشت کننده نگین
دل آزرده بستوه آمده ملول آزرده جمع متبرمین
گناه بندنده
شکافته
آماسنده، ورم کرده، برآمده
از بیخ بر کننده، برنده
شکافته شونده بریده
فارغ شده از تحصیل
Bloated
inchado
aufgebläht
wzdęty
раздутый
набряклий
opgezwollen
hinchado
gonflé
gonfio
सूजना हुआ
ফুলে যাওয়া
bengkak
부풀어 오른