انجوغ گرفته و لاغر شده. (منتهی الارب) (آنندراج). لاغر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پوشیده و پنهان و مسدود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخدد شود
انجوغ گرفته و لاغر شده. (منتهی الارب) (آنندراج). لاغر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پوشیده و پنهان و مسدود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخدد شود
مرغ که بلند و طرب انگیز سازد آواز را و در گلو گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سراینده و آوازخوان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغرد شود
مرغ که بلند و طرب انگیز سازد آواز را و در گلو گرداننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سراینده و آوازخوان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغرد شود
تنها و یگانه. بی همتا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : المتفرد بالربوبیه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). - متفرد بودن، منحصر شدن در قولی یا چیزی شریکی در آن نداشتن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، یکسو گردنده. (آنندراج). جدا و دور شده: آن قلعه بستد و به اموال و غنایم آن متفرد شد... و سلطان از آن فتح... لذتی نیافت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 418)
تنها و یگانه. بی همتا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : المتفرد بالربوبیه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298). - متفرد بودن، منحصر شدن در قولی یا چیزی شریکی در آن نداشتن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، یکسو گردنده. (آنندراج). جدا و دور شده: آن قلعه بستد و به اموال و غنایم آن متفرد شد... و سلطان از آن فتح... لذتی نیافت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 418)
طالب العلم. فرا راه افتاده در علم و ادب و برساخته شده. (آنندراج). فرا گرفتۀ علم و ادب و برساخته شدۀ در آن. (ناظم الاطباء). فرا راه افتاده در علم و ادب. طالب علم. دانشجو. (فرهنگ فارسی معین) ، فارغ التحصیل. (فرهنگ فارسی ایضاً). بهره مند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخرج شود
طالب العلم. فرا راه افتاده در علم و ادب و برساخته شده. (آنندراج). فرا گرفتۀ علم و ادب و برساخته شدۀ در آن. (ناظم الاطباء). فرا راه افتاده در علم و ادب. طالب علم. دانشجو. (فرهنگ فارسی معین) ، فارغ التحصیل. (فرهنگ فارسی ایضاً). بهره مند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخرج شود
دریده و پاره پاره. (آنندراج). دریده و پاره پاره شده و شکافته شده. (ناظم الاطباء). رجل متخرق السربال، مردی که از درازی سفر، جامۀ وی پاره پاره شده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دروغگوی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، فراخ دست در سخاوت و جوانمرد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخرق شود
دریده و پاره پاره. (آنندراج). دریده و پاره پاره شده و شکافته شده. (ناظم الاطباء). رجل متخرق السربال، مردی که از درازی سفر، جامۀ وی پاره پاره شده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دروغگوی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، فراخ دست در سخاوت و جوانمرد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخرق شود
از بیخ برکنده و بریده. (آنندراج). از بیخ برکننده و برنده. (ناظم الاطباء) ، بی باک بدعمل، درز شکافته و بخیۀ شکافته و دریده وچاک شده، مرد معتقد به دین خرمی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخرم شود
از بیخ برکنده و بریده. (آنندراج). از بیخ برکننده و برنده. (ناظم الاطباء) ، بی باک بدعمل، درز شکافته و بخیۀ شکافته و دریده وچاک شده، مرد معتقد به دین خرمی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخرم شود