جدول جو
جدول جو

معنی متخالل - جستجوی لغت در جدول جو

متخالل
(مُ تَ لِ)
با هم دوستی کننده. (آنندراج). مهربان و بسیار دوست. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخالل و متخال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متخاصم
تصویر متخاصم
دارای دشمنی و جنگ با یکدیگر، دشمن، در علم حقوق یک طرف دعوا در محاکمه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ ذِ)
فروگذارنده یکدیگر را و بریده شونده از یکدیگر. (آنندراج) (از منتهی الارب). یقال: فلان نوؤه متخاذل و نهضه متواکل. (اقرب الموارد) ، متنفر و کسی که از اعانت دیگری کراهت داشته باشد. (ناظم الاطباء) ، سست پای. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تخاذل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خال ل)
با هم دوستی کننده. (آنندراج). با یکدیگر دوستی کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخالل و تخال شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با هم دوستی کردن. (آنندراج). صحیح تخال است. رجوع به تخال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
بزرگی نماینده. (آنندراج). مغرور و متکبر و گستاخ. (ناظم الاطباء) ، کسی که می گیرد خوبتر و بهتر چیزی را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
متخایله. گسترده شدۀ از سبزی و گیاه فراوان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
فریفته شونده با یکدیگر. (آنندراج). یکدیگررا فریبنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاتل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَلْ لِ)
آن که خلال کند در دندان بعد طعام خوردن. (آنندراج) کسی که پس از خوردن، خلال در دندان کند. (ناظم الاطباء) ، خلل انداز. (آنندراج) (غیاث). و رجوع به تخلل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
گروبندنده بر تیراندازی. (آنندراج). با یکدیگر گرو بسته در تیراندازی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخاصل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
چیزی خلنده در دل. (آنندراج). خلندۀ در دل و اثر کننده در دل. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخالج شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
رباینده از یکدیگر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تخالس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
زن و شوی از هم جدا کننده از هم بر مالی. (آنندراج). زن و شوی از هم جدائی کننده، سوگند شکننده میان یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخالع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
مقابل و روبرو و مغایر وناموافق. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). عماد متخالف الابعاد، ستونهائی که فاصله شان با یکدیگر مختلف باشد. (از فرهنگ جانسون) ، با همدیگر خلاف کننده. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به تخالف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متتالی
تصویر متتالی
در پی آیند در پی یکدیگر شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجادل
تصویر متجادل
با هم خصومت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهل
تصویر متجاهل
خویشتن را نادان نماینده، کسی که تظاهر به نادانی می کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحالف
تصویر متحالف
هم پیمان هم سوگند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحامل
تصویر متحامل
زیر بار رونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبادل
تصویر متبادل
معاوضه کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباله
تصویر متباله
گول نما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبالی
تصویر متبالی
آزما ینده
فرهنگ لغت هوشیار
گولخورده نما فریب خورده نما کسی که خود را فریب خورده وا نماید جمع متخادعین
فرهنگ لغت هوشیار
مردمیار کسی است که همیشه بخدمت بندگان خدا قیام کند و خدمت او خالی از هوا ها و شوایب نفسانی باشد و لیکن هنوز بحقیقت زهد نرسیده باشد، گاه بسبب غلبه ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه بواسطه غلبه هوا خدمت او قبول نشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخاصم
تصویر متخاصم
دشمن کینگر آنکه با دیگری دشمنی کند جمع متخاصمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخالس
تصویر متخالس
رباینده از یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخالف
تصویر متخالف
ناموافق و مغایر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخالج
تصویر متخالج
خلنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخال
تصویر متخال
متقال بنگرید به متقال پارچه ای سفید شبیه بکرباس و لطیفتر از آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخلل
تصویر متخلل
((مُ تَ خَ لِ))
دارای سوراخ ها، فضاهای خالی و حفره ها، سوراخ سوراخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متخاصم
تصویر متخاصم
((مُ تَ صِ))
دشمن، خصم
فرهنگ فارسی معین
((مُ تَ دِ))
کسی است که همیشه به خدمت بندگان خدا قیام کند و خدمت او خالی از هواها و شوایب نفسانی باشد ولیکن هنوز به حقیقت زهد نرسیده باشد. گاه به سبب غلبه ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه به واسطه غلبه هوا خدمت او قبول نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متخادع
تصویر متخادع
((مُ تَ دِ))
کسی که خود را فریب خورده وانماید، جمع متخادعین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجاهل
تصویر متجاهل
((مُ تَ هِ))
کسی که خود را به نادانی می زند
فرهنگ فارسی معین
متخال، نوعی پارچه ی آهار زده
فرهنگ گویش مازندرانی