- متخالس
- رباینده از یکدیگر
معنی متخالس - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناموافق و مغایر
خلنده
از هم ربودن
متقال بنگرید به متقال پارچه ای سفید شبیه بکرباس و لطیفتر از آن
پیاپی، پی در پی
برین، فرایاز، والا
به شتاب افکندن، ربودن
بلند پایه، بلند و رفیع
دارای دشمنی و جنگ با یکدیگر، دشمن، در علم حقوق یک طرف دعوا در محاکمه
قوه ای در ذهن که تخیل را ایجاد کند، قوۀ تخیل
کسی که مالی یا ملکی از طرف کس دیگر به او مصالحه شود، کسی که در عقد صلح مالی را قبول می کند، کسی که با دیگری صلح و سازش کند
چیزی که با دیگری از یک جنس باشد، هم جنس، متناسب، متعادل
متخیله در فارسی مونث متخیل: پنداشته متخیله در فارسی مونث متخیل: پندار مند، ابر تن باد سار مونث متخیل جمع متخیلات. مونث متخیل جمع متخیلات، قوه ای در نفس انسان که موجب پیدایش خیال گردد و آن صورتهاء مصوره را بیکدیگر پیوند دهد سوم قوت متخیله است و چون او را با نفس حیوانی یار کنند متخیله گویند
دشمن کینگر آنکه با دیگری دشمنی کند جمع متخاصمین
مردمیار کسی است که همیشه بخدمت بندگان خدا قیام کند و خدمت او خالی از هوا ها و شوایب نفسانی باشد و لیکن هنوز بحقیقت زهد نرسیده باشد، گاه بسبب غلبه ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه بواسطه غلبه هوا خدمت او قبول نشود
گولخورده نما فریب خورده نما کسی که خود را فریب خورده وا نماید جمع متخادعین
آزما ینده
گول نما
هم پیمان هم سوگند
همگن هم مان شبیه بچیزی یاکسی هم جنس جمع متجانسین
در پی آیند در پی یکدیگر شونده
یا متقالی خانه باف. نوعی متقال که در خانه ها بافته میشد و آن از متقال بازاری مرغوبتر بود: ز کتان و متقالی خانه باف زده کوهه بر کوهه چون کوه قاف. (نظامی. گنجینه گنجوی)
نیکو خوی
روشن. درخشان
تو بر تو بر هم، انبوه شونده دست و پا گیر، در هم رسته انبوه شونده مزاحم، درهم رسته، چهار متحرک و یک ساکن است چنانک فعلتن که از مستفعلن خیزد و این فاصله کبری است و در شعر فارسی خوشایند نیست چنانک متکلفی گفته: گریار من غم دلم بخوردی زین بهترک بحال من نگردی
همسخن
آشتی کننده آرامشجوی آشتی کننده با دیگری صلح کننده با یکدیگر
متعال در فارسی: والا برین اپر گر بالستیک برزشمند بر شونده بلند شونده، بلند رفیع. یا حکمت متعالی. مابعدالطبیعه
جمع متصاعد، فرا یازان سازش پذیر، سازشگر سازش کننده آشتی کننده سازش کننده، قبول کننده عقد صلح کسی که در عقد صلح طرف ایجاب واقع شود آنکه مالی یا ملکی باوصلح شود مقابل مصالح (مصالح و متصالح را طرفین صلح نامند) جمع متصالحین
سخت گیر چانه زن بد خوی سخت گیر و چانه زن: گرد هوا ها و آرزوانهاء مختلف و از آن زن و بچگان خود مگرد که شرکاء متشاکس اند هر کس را فرمان مختلف است
زائیده شده و پی در پی
پیاپی شونده، متصل، مسلسل
مخالست در فارسی: شتابیدن