کسی که مخارج گروه هم سفر را می گیرد و جمع می کند تا در زمان مسافرت آنها خرج کند. (ناظم الاطباء) ، دو نفر شریکی که یکی خانه بنا شده و دیگری زمین را بگیرد. (ناظم الاطباء) و رجوع به تخارج شود
کسی که مخارج گروه هم سفر را می گیرد و جمع می کند تا در زمان مسافرت آنها خرج کند. (ناظم الاطباء) ، دو نفر شریکی که یکی خانه بنا شده و دیگری زمین را بگیرد. (ناظم الاطباء) و رجوع به تخارج شود
جمع غیرقیاسی خرج است، مفرد ندارد و ظاهراً در طی عبارات فارسی، و الا در عربی گویا مخارج به این معنی نیامده است و در این معنی گویا اخراجات و نفقات استعمال می کنند. (از قزوینی، یادداشتها ج 2 ص 169). آنچه را که شخصی از مال خود خرج می کند و به مصرف معیشت و زندگانی می رساند. (ناظم الاطباء) : مداخل ومخارج گرجستان را ضبط کرده. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 371). در ذکر مواجب و تیول امراء سرحد... و مجمل مداخل و مخارج ایران. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 72). در ذکر خلاصۀ مداخل و مخارج ولایات ایران. (تذکره الملوک ایضاً ص 87) ، جمع واژۀ مخرج. (ناظم الاطباء). - مخارج حروف، (اصطلاح صرفی و تجویدی) آن جزء از دهن و یا حلق که از آن جا حروف خارج شده و ادا می شود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مخرج شود
جمع غیرقیاسی خرج است، مفرد ندارد و ظاهراً در طی عبارات فارسی، و الا در عربی گویا مخارج به این معنی نیامده است و در این معنی گویا اخراجات و نفقات استعمال می کنند. (از قزوینی، یادداشتها ج 2 ص 169). آنچه را که شخصی از مال خود خرج می کند و به مصرف معیشت و زندگانی می رساند. (ناظم الاطباء) : مداخل ومخارج گرجستان را ضبط کرده. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 371). در ذکر مواجب و تیول امراء سرحد... و مجمل مداخل و مخارج ایران. (تذکره الملوک چ دبیرسیاقی ص 72). در ذکر خلاصۀ مداخل و مخارج ولایات ایران. (تذکره الملوک ایضاً ص 87) ، جَمعِ واژۀ مخرج. (ناظم الاطباء). - مخارج حروف، (اصطلاح صرفی و تجویدی) آن جزء از دهن و یا حلق که از آن جا حروف خارج شده و ادا می شود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مخرج شود
نفقه بیرون کردن هر یک را از همراهان و یاران بقدر یکدیگر. (آنندراج). تناهد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، گرفتن بعض شرکاء خانه مبنی را و بعض شرکاء زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج). گرفتن بعضی شریکها خانه بناشده را و بعضی دیگر زمین را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قسمت کردن و گرفتن بعضی از شریکان خانه را و بعضی زمین را و بعضی پول را و بعض دیگر عقارات را. و آنرا اقتسام به تخارج نیز گویند. (قطر المحیط) ، دو گروه روباروی جنگ کردن. (آنندراج) ، فی اللغه، تفاعل من الخروج و فی الاصطلاح، مصالحهالورثه علی اخراج بعض منهم بشی ٔ معین من الترکه. (تعریفات جرجانی)
نفقه بیرون کردن هر یک را از همراهان و یاران بقدر یکدیگر. (آنندراج). تناهد. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، گرفتن بعض شرکاء خانه مبنی را و بعض شرکاء زمین را. (منتهی الارب) (آنندراج). گرفتن بعضی شریکها خانه بناشده را و بعضی دیگر زمین را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). قسمت کردن و گرفتن بعضی از شریکان خانه را و بعضی زمین را و بعضی پول را و بعض دیگر عقارات را. و آنرا اقتسام به تخارج نیز گویند. (قطر المحیط) ، دو گروه روباروی جنگ کردن. (آنندراج) ، فی اللغه، تفاعل من الخروج و فی الاصطلاح، مصالحهالورثه علی اخراج بعض منهم بشی ٔ معین من الترکه. (تعریفات جرجانی)
طالب العلم. فرا راه افتاده در علم و ادب و برساخته شده. (آنندراج). فرا گرفتۀ علم و ادب و برساخته شدۀ در آن. (ناظم الاطباء). فرا راه افتاده در علم و ادب. طالب علم. دانشجو. (فرهنگ فارسی معین) ، فارغ التحصیل. (فرهنگ فارسی ایضاً). بهره مند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخرج شود
طالب العلم. فرا راه افتاده در علم و ادب و برساخته شده. (آنندراج). فرا گرفتۀ علم و ادب و برساخته شدۀ در آن. (ناظم الاطباء). فرا راه افتاده در علم و ادب. طالب علم. دانشجو. (فرهنگ فارسی معین) ، فارغ التحصیل. (فرهنگ فارسی ایضاً). بهره مند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخرج شود
مردمیار کسی است که همیشه بخدمت بندگان خدا قیام کند و خدمت او خالی از هوا ها و شوایب نفسانی باشد و لیکن هنوز بحقیقت زهد نرسیده باشد، گاه بسبب غلبه ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه بواسطه غلبه هوا خدمت او قبول نشود
مردمیار کسی است که همیشه بخدمت بندگان خدا قیام کند و خدمت او خالی از هوا ها و شوایب نفسانی باشد و لیکن هنوز بحقیقت زهد نرسیده باشد، گاه بسبب غلبه ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه بواسطه غلبه هوا خدمت او قبول نشود
درک کننده رسنده، دریابنده رسنده بچیزی، درک کننده دریابنده جمع متدارکین، آوردن الفاظی است در ابتدای کلام که موهم ذم باشد و بقیه کلام بنحوی آورده شود که رفع توهم گردد. شاعر گوید: حیف باشد زانکه انسان گویمت از بهر آنک تن بود ناپاک انسان راتو پاکی همچو حان. توضیح فرق آن با تاکید المدح بمایشبه الذم در آنست که در صنعت اخیر تاکید مقصود است و در متدارک تاکید نیست بلکه محض صفت مراد است، قافیه ای که دو متحرک و یک ساکن داشته باشد: بنام خداوند حان و خرد و این و تد مقرون است، یکی از بحر های مستحدث عروضی که اجزای آن هشت بار فاعلن است. توضیح متدارک مثمن سالم تقطیع آن هشت بار فاعلن است: چون رخت ماه من بر فلک مه نتافت بر درت شاه من جز ملک ره نیافت. (بدیع)
درک کننده رسنده، دریابنده رسنده بچیزی، درک کننده دریابنده جمع متدارکین، آوردن الفاظی است در ابتدای کلام که موهم ذم باشد و بقیه کلام بنحوی آورده شود که رفع توهم گردد. شاعر گوید: حیف باشد زانکه انسان گویمت از بهر آنک تن بود ناپاک انسان راتو پاکی همچو حان. توضیح فرق آن با تاکید المدح بمایشبه الذم در آنست که در صنعت اخیر تاکید مقصود است و در متدارک تاکید نیست بلکه محض صفت مراد است، قافیه ای که دو متحرک و یک ساکن داشته باشد: بنام خداوند حان و خرد و این و تد مقرون است، یکی از بحر های مستحدث عروضی که اجزای آن هشت بار فاعلن است. توضیح متدارک مثمن سالم تقطیع آن هشت بار فاعلن است: چون رخت ماه من بر فلک مه نتافت بر درت شاه من جز ملک ره نیافت. (بدیع)
کسی است که همیشه به خدمت بندگان خدا قیام کند و خدمت او خالی از هواها و شوایب نفسانی باشد ولیکن هنوز به حقیقت زهد نرسیده باشد. گاه به سبب غلبه ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه به واسطه غلبه هوا خدمت او قبول نشود
کسی است که همیشه به خدمت بندگان خدا قیام کند و خدمت او خالی از هواها و شوایب نفسانی باشد ولیکن هنوز به حقیقت زهد نرسیده باشد. گاه به سبب غلبه ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه به واسطه غلبه هوا خدمت او قبول نشود