ناشناس. پنهانی: تا یک روز بهرام متنکروار فرصت نگاه داشت و چوبۀ تیر بر سینۀ شاه بزد و او را بکشت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 98). پس متنکروار و متحیرکردار پیش تخت شاه رفت. (سندبادنامه ص 112). بازرگان... به طرفی خاموش متنکروار بنشست. (سندبادنامه ص 308). پادشاه با یکی از خواص خویش متنکروار از کوشک بیرون آمد. (سندبادنامه)
ناشناس. پنهانی: تا یک روز بهرام متنکروار فرصت نگاه داشت و چوبۀ تیر بر سینۀ شاه بزد و او را بکشت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 98). پس متنکروار و متحیرکردار پیش تخت شاه رفت. (سندبادنامه ص 112). بازرگان... به طرفی خاموش متنکروار بنشست. (سندبادنامه ص 308). پادشاه با یکی از خواص خویش متنکروار از کوشک بیرون آمد. (سندبادنامه)
تیر پرتاب، مقداری از مسافت که یک تیر را چون بیفکنند پیماید، به مسافت پرتاب تیری، (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : از آن بیشه برتر یکی تیروار یکی کوه بینی سیه تر ز قار، فردوسی، گشته پران از کف او نیزه و زوبین و تیغ در هوا ده تیروار راست در ده تیروار، مسعودسعد، اصلاح زهره آن است که هر دو سر آن ببندند و در آب بجوشانند چندانکه مردی دو تیروار برود یا سه تیروار پس از آن به سایه خشک کنند و نگاهدارند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی) و آوازاو (ملک ماران) از یک تیروار بکشد، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، تیرمانند، راست چون تیر، همانند تیر در راستی: کمانم از پی آن تیروار قامت او وزو مرا همه درد و غم است قسمت وتیر، سوزنی، رجوع به تیر و دیگر ترکیبهای آن شود
تیر پرتاب، مقداری از مسافت که یک تیر را چون بیفکنند پیماید، به مسافت پرتاب تیری، (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : از آن بیشه برتر یکی تیروار یکی کوه بینی سیه تر ز قار، فردوسی، گشته پران از کف او نیزه و زوبین و تیغ در هوا ده تیروار راست در ده تیروار، مسعودسعد، اصلاح زهره آن است که هر دو سر آن ببندند و در آب بجوشانند چندانکه مردی دو تیروار برود یا سه تیروار پس از آن به سایه خشک کنند و نگاهدارند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی) و آوازاو (ملک ماران) از یک تیروار بکشد، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، تیرمانند، راست چون تیر، همانند تیر در راستی: کمانم از پی آن تیروار قامت او وزو مرا همه درد و غم است قسمت وتیر، سوزنی، رجوع به تیر و دیگر ترکیبهای آن شود
بطور ناشناس: ... تا بوقت صبحی که دیده جهان از سیاهه ظلمات و سپیده نور نیم گشوده باشد و بوزرجمهر روی بخدمت نهد متنکروار بر وی زنند و بی آسیبی که رسانند جامه او بستانند
بطور ناشناس: ... تا بوقت صبحی که دیده جهان از سیاهه ظلمات و سپیده نور نیم گشوده باشد و بوزرجمهر روی بخدمت نهد متنکروار بر وی زنند و بی آسیبی که رسانند جامه او بستانند