جدول جو
جدول جو

معنی متحشد - جستجوی لغت در جدول جو

متحشد(مُ تَ حَشْ شِ)
قوم گردآمده. (آنندراج). گروه مجتمع و گردآمده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحشد شود
لغت نامه دهخدا
متحشد
چپیره (گرد آمدن مردم باشد) قوم گرد آمده
تصویری از متحشد
تصویر متحشد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متحد
تصویر متحد
موافق و هماهنگ در عملکرد، یگانه، دارای پیوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محتشد
تصویر محتشد
آماده و مهیا، آنکه از بذل مال و یاری کردن دریغ نکند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ حَمْ مِ)
ستایش کرده شده و مدح کرده شده و ممدوح. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحمد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَشْ شِ)
ننگ دارنده. (آنندراج). ننگ داشته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحشم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَشْ شِ)
نعت است از تحشف. (منتهی الارب). آن که جامۀکهنه پوشد. (آنندراج) (از اقرب الموارد). مرد جامۀکهنه پوشیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحشف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَرْ رِ)
جدا و منفرد و تنها و دور از دوستان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حادد)
با یکدیگر مخالفت کننده. (آنندراج). مخالفت کننده. (ناظم الاطباء) ، بازدارنده. (آنندراج). مر یکدیگر را بازدارنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحاد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شِ)
نعت فاعلی از احتشاد. آنکه در بذل کوشش و مال و یاری دریغ ندارد. (منتهی الارب)، آماده. (منتهی الارب) (آنندراج). مهیا. وشکول. (یادداشت مرحوم دهخدا). آماده و با هم مجتمع و حاضر. (ناظم الاطباء).
- محتشد شدن، آماده شدن: خبر رسید که چیپال محتشد و مستعد کار شده است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 244). با کم از سه هزار مرد قصد سرخس را محتشد شد (سلطانشاه) . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 21). حالی خدمت مبادرت را به حضرت محتشد شد. (جهانگشای جوینی). و به لشکرهایی که در عراق و اطراف دیگر بودند اشارت رفت تا تمامت محتشد و وشکرده شدند. (جهانگشای جوینی).
- محتشد گشتن، آماده شدن: از اندرون و بیرون جنگ را محتشد و مستعد گشتند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متحد
تصویر متحد
متفق پیوسته و موافقت کرده و یکی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحشم
تصویر متحشم
ننگ دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحشف
تصویر متحشف
کهنه پوش
فرهنگ لغت هوشیار
آماده، بخشنده دست و دلباز آنکه در بذل مال و یاری دریغ نکند، آماده مهیا جمع محتشدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محشد
تصویر محشد
انجمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحد
تصویر متحد
((مُ تَّ حِ))
پیوسته، متفق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محتشد
تصویر محتشد
((مُ تَ ش))
آن که در بذل مال و یاری دریغ نکند، آماده، مهیا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحد
تصویر متحد
همبسته، یکپارچه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متحد
تصویر متحد
United
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متحد
تصویر متحد
מאוחד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متحد
تصویر متحد
통합된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متحد
تصویر متحد
birleşik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متحد
تصویر متحد
bersatu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متحد
تصویر متحد
ঐক্যবদ্ধ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متحد
تصویر متحد
एकजुट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متحد
تصویر متحد
unido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متحد
تصویر متحد
unito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متحد
تصویر متحد
verenigd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متحد
تصویر متحد
об'єднаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متحد
تصویر متحد
объединённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متحد
تصویر متحد
zjednoczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متحد
تصویر متحد
vereint
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متحد
تصویر متحد
unido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متحد
تصویر متحد
联合的
دیکشنری فارسی به چینی