جدول جو
جدول جو

معنی محتشد

محتشد((مُ تَ ش))
آن که در بذل مال و یاری دریغ نکند، آماده، مهیا
تصویری از محتشد
تصویر محتشد
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با محتشد

محتشد

محتشد
آماده، بخشنده دست و دلباز آنکه در بذل مال و یاری دریغ نکند، آماده مهیا جمع محتشدین
فرهنگ لغت هوشیار

محتشد

محتشد
نعت فاعلی از احتشاد. آنکه در بذل کوشش و مال و یاری دریغ ندارد. (منتهی الارب)، آماده. (منتهی الارب) (آنندراج). مهیا. وشکول. (یادداشت مرحوم دهخدا). آماده و با هم مجتمع و حاضر. (ناظم الاطباء).
- محتشد شدن، آماده شدن: خبر رسید که چیپال محتشد و مستعد کار شده است. (ترجمه تاریخ یمینی ص 244). با کم از سه هزار مرد قصد سرخس را محتشد شد (سلطانشاه) . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 21). حالی خدمت مبادرت را به حضرت محتشد شد. (جهانگشای جوینی). و به لشکرهایی که در عراق و اطراف دیگر بودند اشارت رفت تا تمامت محتشد و وشکرده شدند. (جهانگشای جوینی).
- محتشد گشتن، آماده شدن: از اندرون و بیرون جنگ را محتشد و مستعد گشتند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

محتشم

محتشم
باحشمت، دارای شکوه، دارای خدم وحشم زیاد، کنایه از ثروتمند
محتشم
فرهنگ فارسی عمید

متحشد

متحشد
قوم گردآمده. (آنندراج). گروه مجتمع و گردآمده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحشد شود
لغت نامه دهخدا