- متحابه
- متحابه در فارسی مونث متحاب: همدوستار مونث متحاب: سفارتخانه های دول متحابه دربار همایون، جمع متحابات
معنی متحابه - جستجوی لغت در جدول جو
- متحابه
- دوست، یار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مانند هم، همانند، مقابل محکم، آیه ای که معنی واقعی آن معلوم نیست
مونث متحاسب: جمع متحاسبات
نابود شونده بیهوده شونده از بین رونده باطل شونده: اصحاب ابو هاشم گویند مثل بمثل متحابط شود... توضیح در عربی تحابط نیامده و احباط بمعنی از بین بردن و باطل کردن و اعراض آمده ولی متحابط در فارسی استعمال شده
ماننده شونده، مانند و شبیه
همدوستار یکدیگر را دوست گیرنده
کوته بالا
طرف مقابل در جنگ، دشمن
آنچه به هم مربوط است، شبکه شبکه
آنکه با طرف دعوی نزد حاکم می رود
هراسان، ترسان، بیمناک، در حال ترس و بیم
پی در پی، پیاپی، پشت سرهم، یکی پس ازدیگری
آنچه دو سو داشته باشد، دارای دو طرف، رو به رو، مقابل
متادبه در فارسی مونث متادب از ریشه پارسی ادب آموخته مونث متادب جمع متادبات
متابعت در فارسی: پیروی، همگویی
متحیره در فارسی مونث متحیر مات خیره هاژ سر گردان سرگشته مونث متحیر جمع متحیرات. یا خمسه متحیره
مونث متحمل جمع متحملات
مونث متحلی جمع متحلیات
متحققه در فارسی مونث متحقق درست شونده، هست شونده، راست در آمده راست مونث متحقق جمع متحققات
گول نما
مونث متحفظ جمع متحفظات
مونث متحصن
مونث متحسر جمع متحسرات
متحرکه در فارسی مونث متحرک: لانا نوان جنبنده مونث متحرک جمع متحرکات
متحتمه در فارسی مونث متحتم: بایا بایسته مونث متحتم جمع متحتمات. مونث متحتم جمع متحتمات
هم سخن
خویشتندار، پرهیزنده
زیر بار رونده
هم پیمان هم سوگند
آنکه با طرف دعوی نزد حاکم رود
دور شونده به یکسو شونده دور شونده بیکسو شونده کناره گیر: هر چند از آن نهب و تاراج از سلطان متحاشی و مستشعر بودند