جدول جو
جدول جو

معنی متجاهل - جستجوی لغت در جدول جو

متجاهل
(مُ تَ هَِ)
خویشتن را نادان نماینده. (آنندراج). کسی که خویشتن را جاهل و نادان وانمود می نماید و به مکر و حیله نادانی می کند. (ناظم الاطباء). آن که خود را به نادانی زند. خویشتن رانادان نماینده. ج، متجاهلین. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
متجاهل
خویشتن را نادان نماینده، کسی که تظاهر به نادانی می کند
تصویری از متجاهل
تصویر متجاهل
فرهنگ لغت هوشیار
متجاهل
((مُ تَ هِ))
کسی که خود را به نادانی می زند
تصویری از متجاهل
تصویر متجاهل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تجاهل
تصویر تجاهل
خود را به نادانی زدن، به نادانی تظاهر کردن، خود را نادان نشان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متجاهر
تصویر متجاهر
کسی که عمداً کار و عمل خود را آشکار سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
ویژگی کسی که ازدواج کرده است، دارای همسر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ هَِ)
کسی که آشکارا و بی پرده و حجاب کار می کند. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). کسی که عمل خویش را به قصد آشکارا سازد. (فرهنگ فارسی معین).
- متجاهر به فسق، آن که علانیه و آشکارا فسق می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاهر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عِ)
کسی که مقرر می کند قیمت و ارزش و مواجب و وظیفه را، گروهی که چیزی را در میان خود می گیرند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجاعل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
مباهله کننده یکی مر دیگری را. (آنندراج). یکدیگر رانفرین کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تباهل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
کاهل و سست و غافل. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). تن آسان و تن پرور. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کسی که خود را به قبیلۀ کهلان منسوب میکند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
همدیگر آسان گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خوش خوی و آسان به سوی یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تساهل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جالْ لَ)
امراءه متجاله، زن پیر و سال دار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تجال شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
بزرگی نماینده. (آنندراج). مغرور و متکبر و گستاخ. (ناظم الاطباء) ، کسی که می گیرد خوبتر و بهتر چیزی را. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
با یکدیگر بگردنده در حرب. (آنندراج). بر دور یکدیگر گردندۀ در جنگ و جدال و کشتی و مصارعت. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
با هم خصومت کننده. (آنندراج). با یکدیگر خصومت کننده. (ناظم الاطباء). تثنیۀ این کلمه ’متجادلین’ است یعنی دو تن که با یکدیگر جدل کنند. (از یادداشت دهخدا). و رجوع به تجادل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ)
بسیار کوشش کننده و آن که قوت و توانائی را در کار بندد. (آنندراج). سعی کننده و زحمت کشنده و جهدکننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاهد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هَِ لی یَ)
فرقه ای است از متصوفۀ مبطله که لباس فاسقانه پوشند و افعال فساق کنند و گویند مراد ما، رفع ریا است. و این همه عین ضلالت است. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 250)
لغت نامه دهخدا
دارایزن و فرزند یالمند زندار کسی که دارای اهل بیت و عیال است آنکه زن و فرزند دارد: متاهل دو پای خود در بست سر خود را بدست خود بشکست. (حدیقه) جمع متاهلین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مجهل، بیابان های بی نشانه، جمع جهل، نادانی ها جمع مجهل، جمع جهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجاهل
تصویر تجاهل
نادانی نمودن، خود را به نادانی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متکاهل
تصویر متکاهل
کاهل و سست و غافل، تن پرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجادل
تصویر متجادل
با هم خصومت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهد
تصویر متجاهد
کوشش کننده سعی کننده و زحمت کشنده و جهد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
نما گر کسی که عمل خویش را بقصد آشکار سازد: متجاهر بفسق جمع متجاهرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهلات
تصویر متجاهلات
جمع متجاهله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهلین
تصویر متجاهلین
جمع متجاهل در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهله
تصویر متجاهله
مونث متجاهل جمع متجاهلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجادل
تصویر متجادل
((مُ تَ دِ))
با هم خصومت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجاهر
تصویر متجاهر
((مُ تَ هِ))
آن که آشکارا فسق کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجاهل
تصویر تجاهل
((تَ هُ))
خود را به نادانی زدن
فرهنگ فارسی معین
آشکارساز، آشکارگر، جهری، شناخته شده، معروف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
Married
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
casado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
verheiratet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متاهل
تصویر متاهل
żonaty
دیکشنری فارسی به لهستانی