فراهم آینده و انبوهی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). گرد آمده و فراهم آمده. (از ناظم الاطباء). رجوع به تمالؤ شود، همدل و یک جهت. (ناظم الاطباء). با هم و همدل. (از فرهنگ جانسون)
فراهم آینده و انبوهی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). گرد آمده و فراهم آمده. (از ناظم الاطباء). رجوع به تمالؤ شود، همدل و یک جهت. (ناظم الاطباء). با هم و همدل. (از فرهنگ جانسون)
متواطئه. مؤنث متواطی. - اسماء متواطیه، مانند اطلاق لفظ مردم بر معنی که در اشخاص بسیار موجود است و آن را اسماء متواطیه خوانند. (اساس الاقتباس ص 12). و رجوع به متواطی ٔ شود
متواطئه. مؤنث متواطی. - اسماء متواطیه، مانند اطلاق لفظ مردم بر معنی که در اشخاص بسیار موجود است و آن را اسماء متواطیه خوانند. (اساس الاقتباس ص 12). و رجوع به متواطی ٔ شود
متواریه. مؤنث متواری. ج، متواریات. پنهان: بعد نه سال آمد آنهم عاریه گشت پیدا باز شد متواریه. مولوی. بر جمادات آن اثرها عاریه است آن پی روح خوش متواریه است. مولوی. و رجوع به متواری (معنی اول) شود
متواریه. مؤنث متواری. ج، متواریات. پنهان: بعد نه سال آمد آنهم عاریه گشت پیدا باز شد متواریه. مولوی. بر جمادات آن اثرها عاریه است آن پی روح خوش متواریه است. مولوی. و رجوع به متواری (معنی اول) شود
فرقه ای از متصوفۀ مبطله که از مردم طعام خواهند و خورند و از زندگانی به همین فراغت شکم اکتفا کنند و این را توکل نامند و کسب نکنند و از صدقات خورند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1257)
فرقه ای از متصوفۀ مبطله که از مردم طعام خواهند و خورند و از زندگانی به همین فراغت شکم اکتفا کنند و این را توکل نامند و کسب نکنند و از صدقات خورند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1257)
ارض متعادیه، زمین مختلف با سنگ و کلوخ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). زمین مختلف سنگناک دارای دره و زمین باسنگ و کلوخ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعادی شود
ارض متعادیه، زمین مختلف با سنگ و کلوخ. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). زمین مختلف سنگناک دارای دره و زمین باسنگ و کلوخ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعادی شود
جمع متتالی، در پی آیندان دو در پی آیند تثنیه متتالی. دو متتالی، دو امری باشند که میان اول و ثانی ایشان چیزی از ایشان نباشد خواه متفق باشند در تمام نوع چون خانه و خانه و خواه مختلف چون صفی از حجر و شجر
جمع متتالی، در پی آیندان دو در پی آیند تثنیه متتالی. دو متتالی، دو امری باشند که میان اول و ثانی ایشان چیزی از ایشان نباشد خواه متفق باشند در تمام نوع چون خانه و خانه و خواه مختلف چون صفی از حجر و شجر