جدول جو
جدول جو

معنی متتالیان - جستجوی لغت در جدول جو

متتالیان
(مُ تَ)
تثنیۀ متتالی. دو متتالی. و رجوع به مادۀ قبل شود، (اصطلاح منطق)... متتالیان دو امری باشند که میان اول و ثانی ایشان چیزی از ایشان نباشد خواه متفق باشند در تمام نوع چون خانه و خانه، خواه مختلف چون صفی از حجر و شجر. (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی سیدجعفر سجادی صص 285-286). و رجوع به درهالتاج ج 3 از فن دوم ص 96 شود
لغت نامه دهخدا
متتالیان
جمع متتالی، در پی آیندان دو در پی آیند تثنیه متتالی. دو متتالی، دو امری باشند که میان اول و ثانی ایشان چیزی از ایشان نباشد خواه متفق باشند در تمام نوع چون خانه و خانه و خواه مختلف چون صفی از حجر و شجر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از موالیان
تصویر موالیان
گوشه ای در دستگاه همایون
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
در پی یکدیگر شونده. (آنندراج). پیروی کننده مر دیگری را به طور نظم و ترتیب و... (ناظم الاطباء). و رجوع به تتالی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
روز و شب. (آنندراج). به صیغۀ تثنیه روز و شب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان برغان بخش کرج شهرستان تهران. در 34هزارگزی شمال باختری کرج و 17هزارگزی راه شوسۀکرج به قزوین واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 514 تن سکنه دارد و آب آن از رود خانه برغان و محصول آن غله و میوه و عسل و لبنیات است. شغل اهالی آنجا گله داری است. راه مالرو دارد و از راه کردان و علاقبند میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
قومی که پسر پادشاه آن، ارشک بزرگ، بر آن تیوخوس شورید و پارتها را از قید حکومت مقدونیها خلاص کرد. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2595 و 2597 شود
لغت نامه دهخدا
میکائیلیان، آل میکال، و رجوع به میکائیلیان و آل میکال و لباب الانساب و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 36 و 37 شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
از فرقه های نصاری. این فرقه روحانیان جهانگرد دریوزه گر بودند و نوعی درویش عیسوی شمرده می شدند و فساد اخلاق بسیار در زیر پردۀ زهد ظاهری نهان داشتند و به حکم سمت و شغلی که داشتند داخل خانه عیسویان می شدند و مرتکب فحشا و منکر می گشتند. این فرقه به روزگار خسروپرویز در ایران از فرقی شمرده می شدند که قابل تعقیب و زجر بودند. (از ترجمه ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 511 و چ 1 ص 347)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَ)
به معنی پی در پی آینده و پس یکدیگر رونده، مأخوذ از تلو بضمتین و تشدید واو بمعنی در پی کسی رفتن. (آنندراج) (غیاث). و رجوع به متتالی و تتالی شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
هفتالیان. قومی بودند که از ایالت کانسوی چین به حدود تخارستان هجوم آوردند. پیروز پادشاه ساسانی که تازه از قلع و قمع کردن کیداریان پرداخته بود، به دفع آنان قیام کرد. اما مغلوب و اسیر شدو بناچار شهر طالقان را که قبل از غلبۀ او بر کیداریان شهر سرحدی مستحکمی بود بدیشان تسلیم کرد و متعهد شد که از آنجا تجاوز نکند و نیز مجبور شد با پرداخت غرامت جنگ، آزادی خود را بخرد. پسرش کواذ دو سال به عنوان گروگان در دربار پادشاه هفتالیان ماند تا تمام مبلغ پرداخته شد. بعد از آن پیروز با وجود ممانعت سپاهبذ وهرام مجدداً با هفتالیان وارد جنگ شد. این لشکرکشی در سال 484 میلادی عاقبتی بس وخیم یافت، زیرا سپاه ایران که در بیابانی پیش میرفت، کاملاً مغلوب دشمن، بلکه معدوم گشت و پیروزبه قتل رسید و جسد او هرگز به دست نیامد. به موجب روایات مورخین عرب و ایران، این شاهنشاه با بسیاری ازسربازانش در حفره هایی که هفتالیان کنده بودند، افتادند. راست یا دروغ، این روایت بسیار قدیم است زیرا لازار فرپی، که از مؤلفین معاصر او بوده، به آن قصه اشاره کرده است. یکی از دختران پیروز به دست پادشاه هفتالیان افتاد که او را به حرم خود فرستاد. هپتالیان داخل مملکت ایران شدند و چندین ایالت را با شهرهای مروالرود و هرات تصرف کردند و خراجی سالیانه بر ایرانیان تحمیل کردند. تسلط هفتالیان بر ایران موجد خواری و ذلت بسیار برای ایرانیان بود، و زیانها و خسارتهای مادی و معنوی جبران ناپذیری به بار آورد. بهمین مناسبت سردار ایرانی به نام گشنسپداذ ملقب به نخوارک که از طرف زرمهر مأمور مذاکره با ارمنیان شده بود، در ضمن صحبت خود با وهن رئیس ارمنیان چنین گفت: ’او (یعنی پیروز) کشوری چندان بزرگ و آبادان و مستقل را تسلیم هفتالیان کرد و تا تسلط این طایفه باقی است، کشور ایران از قید عبودیت و زنجیر هولناک اسارت نجات نخواهد یافت. بهترین افراد سپاه هلاک شده بودند و دولت در خزانۀ خود پولی که حقوق سپاهیان را کافی باشد نداشت. مورخان ایرانی نوشته اند که زرمهر از پادشاه هفتالیان انتقام کشید وعاقبت با آن طایفه صلحی شرافتمندانه کرد و پادشاه هفتالان تمام غنائمی را که در جنگ اخیر از پیروز گرفته بود پس داد و دختر او را نیز پس فرستاد. اما این موضوع درست بنظر نمی آید زیرا پادشاه هپتالیان از او دختری پیدا کرد که بعدها همسر قباد اول پادشاه ساسانی گردید. دولت هپتالیان تا حدود 560 میلادی دوام داشت. در بین سالهای 558 میلادی و 561 میلادی انوشیروان پادشاه ساسانی، این دولت را که بر اثر حملۀ یک قبیلۀ ترک به سرداری سین جیبو (سیلزیبول) متزلزل شده بود، برانداخت. (از ایران در زمان ساسانیان، کریستنسن، ترجمه رشید یاسمی). و رجوع به هپتال، هفتال، هفتالان، هیتل، هیتال، هیطل و هیاطله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
تثنیۀ متداعی. و رجوع به مادۀ بعد و متداعی شود
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ)
از پی هم و پی در پی و بدون انقطاع. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
رمن پارسی از موالی تازی بندگان، نام گوشه ای در دستگاه همایون جمع موالی بسیاق فارسی: مولی ها بندگان، گوشه ایست از دستگاه همایون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوالیا
تصویر متوالیا
پیاپی پشت هم بطور توالی: دانشجویان متوالیا وارد میشدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالین
تصویر متالین
فرانسوی آسنی توپالی رنگ آسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتالی
تصویر متتالی
در پی آیند در پی یکدیگر شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتالیه
تصویر متتالیه
متتالیه در فارسی مونث متتالی در پی آیند مونث متتالی جمع متتالیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالهان
تصویر متالهان
جمع متاله، خدا شناسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوالیات
تصویر متوالیات
جمع متوالیه
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه متساوی، دو کلی که از لحاظ مصداق یکی باشند و هر یک بر مصادیق دیگری بطور کلی صادق باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متلاقی، همبر خوردان تثنیه متلاقی: دو چیز که با هم روبرو شوند، دو چیز که در نقطه ای بهم رسند، متداخلان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقاضیان
تصویر متقاضیان
جمع متقاضی، وژولندگان خواهانان
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه متخالف در حالت رفعی (در فارسی مراعات نکنند) : دو تن با هم خلاف کننده، دو امر متغایر در تمام ماهیت متغایران. توضیح تخالف مقسم تقابل است و بعضی متخالفان را یکی از اقسام تقابل دانند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متداعی، هما ویزان خواهان و خوانده تثنیه متداعی در حالت رفعی (در فارسی مراعات نکنند) : دو طرف دعوی خواهان و خوانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتالیات
تصویر متتالیات
جمع متتالیه، در پی آیندان جمع متتالیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتالی
تصویر متتالی
((مُ تَ))
در پی یکدیگر شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متولیان
تصویر متولیان
دست اندرکاران، سرپرستان، کارگزاران
فرهنگ واژه فارسی سره
پیاپی، دمادم، متعاقب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در پول کجور
فرهنگ گویش مازندرانی