روز خنک. (آنندراج) ، پای خفته. (آنندراج). پای افسرده وخوابیده. (ناظم الاطباء) ، گاوی که ریشه های گیاه خشک چرد. (آنندراج). گاوی که ریشه های خشک گیاه را می چرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبسر شود
روز خنک. (آنندراج) ، پای خفته. (آنندراج). پای افسرده وخوابیده. (ناظم الاطباء) ، گاوی که ریشه های گیاه خشک چرد. (آنندراج). گاوی که ریشه های خشک گیاه را می چرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبسر شود
شکسته، مقابل درست، خرد شده، قطعه قطعه شده، ویژگی آنکه بر اثر بیماری یا اندوه شادابی و جوانی خود را از دست داده باشد، آزرده، ناراحت، غمگین، در هنر در خوش نویسی، یکی از خط های فارسی، برگرفته از خط نستعلیق که دارای انحنا و پیوستگی می باشد و در نامه نگاری ها به کار می رفته است، در موسیقی گوشه ای در آواز بیات ترک از ملحقات دستگاه ماهور، شرمگین، خجل
شکسته، مقابلِ درست، خرد شده، قطعه قطعه شده، ویژگی آنکه بر اثر بیماری یا اندوه شادابی و جوانی خود را از دست داده باشد، آزرده، ناراحت، غمگین، در هنر در خوش نویسی، یکی از خط های فارسی، برگرفته از خط نستعلیق که دارای انحنا و پیوستگی می باشد و در نامه نگاری ها به کار می رفته است، در موسیقی گوشه ای در آواز بیات تُرک از ملحقات دستگاه ماهور، شرمگین، خجل
گشن دهنده خرمابن پیش از وقت آن. (از منتهی الارب) ، آن که بگیرد چیز تازه را. (آنندراج). آن که بگیرد چیز را مادام که تازه است. (ناظم الاطباء) ، آن که کاری را پیش از وقت آن کند. (آنندراج). آن که کاری را در غیر وقت کند. آن که شایق باشد به این که کاری را در غیر موقع اجرا نماید، آغاز کننده. (ناظم الاطباء)
گشن دهنده خرمابن پیش از وقت آن. (از منتهی الارب) ، آن که بگیرد چیز تازه را. (آنندراج). آن که بگیرد چیز را مادام که تازه است. (ناظم الاطباء) ، آن که کاری را پیش از وقت آن کند. (آنندراج). آن که کاری را در غیر وقت کند. آن که شایق باشد به این که کاری را در غیر موقع اجرا نماید، آغاز کننده. (ناظم الاطباء)
آسان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آسان و سهل و آماده و مهیا و سهل و آسان و نادشوار و ممکن. (ناظم الاطباء) ، روز سرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تیسر شود
آسان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آسان و سهل و آماده و مهیا و سهل و آسان و نادشوار و ممکن. (ناظم الاطباء) ، روز سرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تیسر شود
دشوار. (آنندراج). سخت و دشوار و مشکل. (ناظم الاطباء). - متعسرالحصول، کاری که حصول آن سخت و دشوار باشد. (ناظم الاطباء). - متعسرالمرور، جایی که عبور از آن سخت و مشکل باشد. (ناظم الاطباء). ، محال. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، درماندگی سخت و شدید. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعسر شود
دشوار. (آنندراج). سخت و دشوار و مشکل. (ناظم الاطباء). - متعسرالحصول، کاری که حصول آن سخت و دشوار باشد. (ناظم الاطباء). - متعسرالمرور، جایی که عبور از آن سخت و مشکل باشد. (ناظم الاطباء). ، محال. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، درماندگی سخت و شدید. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعسر شود
بسیارعلم. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء). مرد بسیار با علم که در بحر علوم غور کرده و شناوری کرده باشد. (ناظم الاطباء) : فکیف در نظراعیان حضرت خداوندی عز نصره که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر. (گلستان چ فروغی ص 10). سندباد در علوم و فضایل متبحر است. (سندبادنامه ص 62) ، بسیارمال. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبحر شود
بسیارعلم. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء). مرد بسیار با علم که در بحر علوم غور کرده و شناوری کرده باشد. (ناظم الاطباء) : فکیف در نظراعیان حضرت خداوندی عز نصره که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر. (گلستان چ فروغی ص 10). سندباد در علوم و فضایل متبحر است. (سندبادنامه ص 62) ، بسیارمال. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبحر شود
پر. (آنندراج). پر و آگنده. (ناظم الاطباء) ، ابر روشن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهر شود، دم فروبسته از تعب و ماندگی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
پر. (آنندراج). پر و آگنده. (ناظم الاطباء) ، ابر روشن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهر شود، دم فروبسته از تعب و ماندگی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
دریغ خورنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). دلگیر و حزین و محزون و دارای افسوس وحسرت و دریغ خورنده. (ناظم الاطباء). آن که حسرت خورد. دریغ خورنده. افسوس خورنده. و رجوع به تحسر شود
دریغ خورنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). دلگیر و حزین و محزون و دارای افسوس وحسرت و دریغ خورنده. (ناظم الاطباء). آن که حسرت خورد. دریغ خورنده. افسوس خورنده. و رجوع به تحسر شود
فراخ در مال و علم. (آنندراج). متبحر در علم و دانای متبحر، فراخ و گشاد. (ناظم الاطباء) ، کسی که اهل خود را در بادیه گذاشته و در شهر یا قریه مسکن می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبقر شود
فراخ در مال و علم. (آنندراج). متبحر در علم و دانای متبحر، فراخ و گشاد. (ناظم الاطباء) ، کسی که اهل خود را در بادیه گذاشته و در شهر یا قریه مسکن می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبقر شود