جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با متعسر

متعسر

متعسر
دشوار. (آنندراج). سخت و دشوار و مشکل. (ناظم الاطباء).
- متعسرالحصول، کاری که حصول آن سخت و دشوار باشد. (ناظم الاطباء).
- متعسرالمرور، جایی که عبور از آن سخت و مشکل باشد. (ناظم الاطباء).
، محال. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، درماندگی سخت و شدید. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعسر شود
لغت نامه دهخدا

متکسر

متکسر
شکسته، مقابلِ درست، خرد شده، قطعه قطعه شده، ویژگی آنکه بر اثر بیماری یا اندوه شادابی و جوانی خود را از دست داده باشد، آزرده، ناراحت، غمگین، در هنر در خوش نویسی، یکی از خط های فارسی، برگرفته از خط نستعلیق که دارای انحنا و پیوستگی می باشد و در نامه نگاری ها به کار می رفته است، در موسیقی گوشه ای در آواز بیات تُرک از ملحقات دستگاه ماهور، شرمگین، خجل
متکسر
فرهنگ فارسی عمید