فروگیرنده کسی را به زدن و دشنام و قهر. (آنندراج). کسی که غلبه می کند به واسطۀ زدن و یا دشنام دادن. (ناظم الاطباء) ، آمیزنده سخن را. (آنندراج). کسی که به طور آشفته و درهم سخن می گوید. (ناظم الاطباء) ، خرامنده به ناز. (آنندراج). آن که متکبرانه می رود و به ناز خرامنده، غارتگر، مخالف و متعرض و مانع. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبکل شود
فروگیرنده کسی را به زدن و دشنام و قهر. (آنندراج). کسی که غلبه می کند به واسطۀ زدن و یا دشنام دادن. (ناظم الاطباء) ، آمیزنده سخن را. (آنندراج). کسی که به طور آشفته و درهم سخن می گوید. (ناظم الاطباء) ، خرامنده به ناز. (آنندراج). آن که متکبرانه می رود و به ناز خرامنده، غارتگر، مخالف و متعرض و مانع. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبکل شود
آن که به طلب بقل برآید. (آنندراج). کسی که بیرون می رودبرای فراهم کردن سبزه. (ناظم الاطباء) ، کسی که چراند سبزه، ستوران خود را. (آنندراج). آن که ستوران وی می چرانند سبزه را، خری که می چرد سبزه را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبقل شود
آن که به طلب بقل برآید. (آنندراج). کسی که بیرون می رودبرای فراهم کردن سبزه. (ناظم الاطباء) ، کسی که چراند سبزه، ستوران خود را. (آنندراج). آن که ستوران وی می چرانند سبزه را، خری که می چرد سبزه را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبقل شود
بدل چیزی گیرنده. (آنندراج). کسی که می گیرد چیزی را عوض چیزی، دگرگون شده. تبدیل شونده، آن که واژگون می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبدل شود. - متبدل شدن، دگرگون گردیدن. تبدیل شدن: بسیار برنیاید شهوت پرست را کین دوستی شود متبدل به دشمنی. سعدی. بر دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کرد و بر آواز خوش کودکان غره نباید بود که آن به خیالی متبدل شود و این به خوابی متغیر گردد. (گلستان)
بدل چیزی گیرنده. (آنندراج). کسی که می گیرد چیزی را عوض چیزی، دگرگون شده. تبدیل شونده، آن که واژگون می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبدل شود. - متبدل شدن، دگرگون گردیدن. تبدیل شدن: بسیار برنیاید شهوت پرست را کین دوستی شود متبدل به دشمنی. سعدی. بر دوستی پادشاهان اعتماد نتوان کرد و بر آواز خوش کودکان غره نباید بود که آن به خیالی متبدل شود و این به خوابی متغیر گردد. (گلستان)
دوستی که تباه کند و بیمار سازد دل کسی را. (آنندراج). کسی و یا چیزی که تباه می کند دوستی را. (ناظم الاطباء). نعت است از اتبال. (منتهی الارب) ، هر آنچه ضعیف می کند و بیمار می نماید و آزرده می کند. (ناظم الاطباء) ، کسی که توابل و دیگ افزار در دیگ می ریزد. (ناظم الاطباء)
دوستی که تباه کند و بیمار سازد دل کسی را. (آنندراج). کسی و یا چیزی که تباه می کند دوستی را. (ناظم الاطباء). نعت است از اتبال. (منتهی الارب) ، هر آنچه ضعیف می کند و بیمار می نماید و آزرده می کند. (ناظم الاطباء) ، کسی که توابل و دیگ افزار در دیگ می ریزد. (ناظم الاطباء)
برنده از ماسوای خدا. (آنندراج) (منتهی الارب). کسی که به خدا بگرود و از ماسوای آن ببرد. (ناظم الاطباء) ، آن که از زنان ببرد و بی مهری کندبا آنان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، گوشه نشین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبتل شود
برنده از ماسوای خدا. (آنندراج) (منتهی الارب). کسی که به خدا بگرود و از ماسوای آن ببرد. (ناظم الاطباء) ، آن که از زنان ببرد و بی مهری کندبا آنان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، گوشه نشین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبتل شود
به یک سو شونده و کناره گزیننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). معزول شده و از شغل و کار خارج شده و برداشته شده و گوشه نشین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعزل شود
به یک سو شونده و کناره گزیننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). معزول شده و از شغل و کار خارج شده و برداشته شده و گوشه نشین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعزل شود
به درنگ و مهلت فرود آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آهسته و به درنگ فرودآینده. (ناظم الاطباء). فرود آینده و نازل شونده: تأیید خدایی به تن او متنزل اقبال سمایی به رخ او متوجه. منوچهری. رجوع به تنزل شود
به درنگ و مهلت فرود آینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آهسته و به درنگ فرودآینده. (ناظم الاطباء). فرود آینده و نازل شونده: تأیید خدایی به تن او متنزل اقبال سمایی به رخ او متوجه. منوچهری. رجوع به تنزل شود
منع کننده و باز دارنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، ترک کننده کار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، ابر متراکم شده بعض از آن به روی بعضی، رونده به گرانباری و سستی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخزل شود
منع کننده و باز دارنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، ترک کننده کار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، ابر متراکم شده بعض از آن به روی بعضی، رونده به گرانباری و سستی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخزل شود