بسیارعلم. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء). مرد بسیار با علم که در بحر علوم غور کرده و شناوری کرده باشد. (ناظم الاطباء) : فکیف در نظراعیان حضرت خداوندی عز نصره که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر. (گلستان چ فروغی ص 10). سندباد در علوم و فضایل متبحر است. (سندبادنامه ص 62) ، بسیارمال. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبحر شود
بسیارعلم. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء). مرد بسیار با علم که در بحر علوم غور کرده و شناوری کرده باشد. (ناظم الاطباء) : فکیف در نظراعیان حضرت خداوندی عز نصره که مجمع اهل دل است و مرکز علمای متبحر. (گلستان چ فروغی ص 10). سندباد در علوم و فضایل متبحر است. (سندبادنامه ص 62) ، بسیارمال. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبحر شود
هلاک شده. (آنندراج). ویران کرده و خراب کرده و شکسته. (ناظم الاطباء). قوله تعالی: هؤلاء متبر ما هم فیه، ای مکسر مهلک مدمر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). آن کس که طعمه سازد سی سال خون مردم نه آخرش به طاعون صورت شود متبر. خاقانی. و رجوع به تتبیر و مادۀ قبل شود
هلاک شده. (آنندراج). ویران کرده و خراب کرده و شکسته. (ناظم الاطباء). قوله تعالی: هؤلاء متبر ما هم فیه، ای مکسر مهلک مدمر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). آن کس که طعمه سازد سی سال خون مردم نه آخرش به طاعون صورت شود متبر. خاقانی. و رجوع به تتبیر و مادۀ قبل شود
پر. (آنندراج). پر و آگنده. (ناظم الاطباء) ، ابر روشن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهر شود، دم فروبسته از تعب و ماندگی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
پر. (آنندراج). پر و آگنده. (ناظم الاطباء) ، ابر روشن. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تبهر شود، دم فروبسته از تعب و ماندگی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
دور درشدن در علم. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تبقر. (زوزنی). دریا شدن در علم. (دهار). بسیارعلم شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). علوم بسیار دانستن. (فرهنگ نظام). تبحر در علم، بسیارعلم گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تعمق و توسع. (قطر المحیط). تبحر در علم و جز آن، تعمق در آن و توسع آن. (از اقرب الموارد). بسیاری علم و دانش و غوطه وری در بحر علوم. (ناظم الاطباء) : این مداح دولت عالیه را در فنون علوم و صنوف حکم تبحری ظاهر است. (سندبادنامه ص 55) ، بسیارمال شدن. (آنندراج). تبحر در مال، بسیارمال شدن. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، و نیز تبحر بلغت مصری، رفتن بسمت دریا یعنی بسمت شمال. (ناظم الاطباء)
دور درشدن در علم. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تبقر. (زوزنی). دریا شدن در علم. (دهار). بسیارعلم شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). علوم بسیار دانستن. (فرهنگ نظام). تبحر در علم، بسیارعلم گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تعمق و توسع. (قطر المحیط). تبحر در علم و جز آن، تعمق در آن و توسع آن. (از اقرب الموارد). بسیاری علم و دانش و غوطه وری در بحر علوم. (ناظم الاطباء) : این مداح دولت عالیه را در فنون علوم و صنوف حکم تبحری ظاهر است. (سندبادنامه ص 55) ، بسیارمال شدن. (آنندراج). تبحر در مال، بسیارمال شدن. (از قطر المحیط) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، و نیز تبحر بلغت مصری، رفتن بسمت دریا یعنی بسمت شمال. (ناظم الاطباء)
نعت فاعلی از مصدر استبحار. منبسط و فراخ گردنده در علم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شاعر مستبحر، شاعر پرگوی. (منتهی الارب). شاعری بسیارشعر. شاعری پرسخن. شاعری بسیارگوی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به استبحار شود
نعت فاعلی از مصدر استبحار. منبسط و فراخ گردنده در علم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شاعر مستبحر، شاعر پرگوی. (منتهی الارب). شاعری بسیارشعر. شاعری پرسخن. شاعری بسیارگوی. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به استبحار شود
روز خنک. (آنندراج) ، پای خفته. (آنندراج). پای افسرده وخوابیده. (ناظم الاطباء) ، گاوی که ریشه های گیاه خشک چرد. (آنندراج). گاوی که ریشه های خشک گیاه را می چرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبسر شود
روز خنک. (آنندراج) ، پای خفته. (آنندراج). پای افسرده وخوابیده. (ناظم الاطباء) ، گاوی که ریشه های گیاه خشک چرد. (آنندراج). گاوی که ریشه های خشک گیاه را می چرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبسر شود
شناسا و نیک نگرنده وتأمل کننده. (آنندراج). بصیر و دانا و دقیق. ج، متبصرین. (فرهنگ فارسی معین). کسی که از روی آگاهی و بصیرت اندیشه می کند. و هوشمند و باتدبیر و با بصیرت. (ناظم الاطباء) ، آن که طلب ماه نو می کند تا ببیند آنرا. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبصر شود
شناسا و نیک نگرنده وتأمل کننده. (آنندراج). بصیر و دانا و دقیق. ج، متبصرین. (فرهنگ فارسی معین). کسی که از روی آگاهی و بصیرت اندیشه می کند. و هوشمند و باتدبیر و با بصیرت. (ناظم الاطباء) ، آن که طلب ماه نو می کند تا ببیند آنرا. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبصر شود
فراخ در مال و علم. (آنندراج). متبحر در علم و دانای متبحر، فراخ و گشاد. (ناظم الاطباء) ، کسی که اهل خود را در بادیه گذاشته و در شهر یا قریه مسکن می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبقر شود
فراخ در مال و علم. (آنندراج). متبحر در علم و دانای متبحر، فراخ و گشاد. (ناظم الاطباء) ، کسی که اهل خود را در بادیه گذاشته و در شهر یا قریه مسکن می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبقر شود
کاونده و تفتیش کننده: پادشاه اسلام خلداﷲ سلطانه از غایت علوهمت همواره متبحث انواع علوم و متفحص فنون حکایات است. (جامعالتواریخ رشیدی). و رجوع به تبحث شود
کاونده و تفتیش کننده: پادشاه اسلام خلداﷲ سلطانه از غایت علوهمت همواره متبحث انواع علوم و متفحص فنون حکایات است. (جامعالتواریخ رشیدی). و رجوع به تبحث شود
این کلمه در فرهنگ جانسون و ناظم الاطباء بمعنی ’جای گیرنده در میان خانه آمده’ و چنین می نماید که ’متبحبح’ تصحیف خوانی شده است. و رجوع به متبحبح و تبحبح شود
این کلمه در فرهنگ جانسون و ناظم الاطباء بمعنی ’جای گیرنده در میان خانه آمده’ و چنین می نماید که ’متبحبح’ تصحیف خوانی شده است. و رجوع به متبحبح و تبحبح شود