مستأمم. نعت مفعولی از مصدر استیمام. به مادری گرفته شده. (اقرب الموارد) ، به امامت و پیشوایی برگزیده شده. (اقرب الموارد). رجوع به استئمام و استیمام شود
مستأمم. نعت مفعولی از مصدر استیمام. به مادری گرفته شده. (اقرب الموارد) ، به امامت و پیشوایی برگزیده شده. (اقرب الموارد). رجوع به استئمام و استیمام شود
خشمگین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). برافروخته شده از خشم. (ناظم الاطباء) ، دریای موج زن. (آنندراج). دریای مضطرب و متلاطم. (ناظم الاطباء) ، شب سخت تاریک. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گربه که در خواب آواز کند. (آنندراج). گربۀ خرخرکننده. (ناظم الاطباء) ، آن که خاموش شود و ظاهر نکند آنچه در دل دارد. (آنندراج). کسی که خود را از رفتار و کردارنگه میدارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأطم شود
خشمگین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). برافروخته شده از خشم. (ناظم الاطباء) ، دریای موج زن. (آنندراج). دریای مضطرب و متلاطم. (ناظم الاطباء) ، شب سخت تاریک. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گربه که در خواب آواز کند. (آنندراج). گربۀ خرخرکننده. (ناظم الاطباء) ، آن که خاموش شود و ظاهر نکند آنچه در دل دارد. (آنندراج). کسی که خود را از رفتار و کردارنگه میدارد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأطم شود
دردناک و دردمند. (آنندراج). دردمند و دردناک. (غیاث). دردیافته. (ناظم الاطباء). مأخوذ از تازی، غمناک و دردمند و آزرده و رنج کشیده و متأذی و اندوهگین و رنجیده و ناخشنود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تألم شود. - متألم شدن،اندوهگین شدن: پادشاه از استماع این مقدمات متوجع و متألم شد. (سندبادنامه 225). گوسفند مرزن را سروئی زد، زن از آن متألم شد. (سندبادنامه ص 82)
دردناک و دردمند. (آنندراج). دردمند و دردناک. (غیاث). دردیافته. (ناظم الاطباء). مأخوذ از تازی، غمناک و دردمند و آزرده و رنج کشیده و متأذی و اندوهگین و رنجیده و ناخشنود. (ناظم الاطباء). و رجوع به تألم شود. - متألم شدن،اندوهگین شدن: پادشاه از استماع این مقدمات متوجع و متألم شد. (سندبادنامه 225). گوسفند مرزن را سروئی زد، زن از آن متألم شد. (سندبادنامه ص 82)
کشورهای هم حد. (ناظم الاطباء). آنچه که حدش به حدی دیگر است: ارکان پارس این است، رکن شمالی متاخم اعمال اصفهان است... رکن شرقی متاخم اعمال کرمان است بر صوب سیرجان... رکن غربی متاخم اعمال خوزستان است بر صوب دریا. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 121). و رجوع به متاخمه شود. - ظن متاخم به علم، ظنی که هم حد است به علم یعنی سخت نزدیک به علم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - ظن متاخم به یقین، که به یقین پیوندد
کشورهای هم حد. (ناظم الاطباء). آنچه که حدش به حدی دیگر است: ارکان پارس این است، رکن شمالی متاخم اعمال اصفهان است... رکن شرقی متاخم اعمال کرمان است بر صوب سیرجان... رکن غربی متاخم اعمال خوزستان است بر صوب دریا. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 121). و رجوع به متاخمه شود. - ظن متاخم به علم، ظنی که هم حد است به علم یعنی سخت نزدیک به علم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - ظن متاخم به یقین، که به یقین پیوندد
اسبی که روشی آرد بعد روشی. (آنندراج). اسبی که پس از دویدگی اول دوباره دود. (ناظم الاطباء) : تام الفرس، روشی آورد بعد روشی. فرس متائم نعت است از آن. (منتهی الارب)
اسبی که روشی آرد بعد روشی. (آنندراج). اسبی که پس از دویدگی اول دوباره دود. (ناظم الاطباء) : تام الفرس، روشی آورد بعد روشی. فرس متائم نعت است از آن. (منتهی الارب)
تسلط و غلبه یابنده. (آنندراج). کسی که با کمال قوت و قدرت حکمرانی می کند. (ناظم الاطباء) ، سرافراز شدۀ از حکومت وفرمانروائی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأمر شود
تسلط و غلبه یابنده. (آنندراج). کسی که با کمال قوت و قدرت حکمرانی می کند. (ناظم الاطباء) ، سرافراز شدۀ از حکومت وفرمانروائی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأمر شود
درنگ کننده در کار و اندیشنده برای معلوم کردن عاقبت آن. (آنندراج). درنگ کننده در کار تا عاقبت آن را بیندیشد. (ناظم الاطباء). آن که در امری تأمل کند. کسی که در کاری اندیشه کند. ج، متأملین. (فرهنگ فارسی معین) ، متفکر و اندیشه ناک. (ناظم الاطباء) ، صاحب تدبیر و آزمایندۀعاقبت اندیش. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأمل شود
درنگ کننده در کار و اندیشنده برای معلوم کردن عاقبت آن. (آنندراج). درنگ کننده در کار تا عاقبت آن را بیندیشد. (ناظم الاطباء). آن که در امری تأمل کند. کسی که در کاری اندیشه کند. ج، متأملین. (فرهنگ فارسی معین) ، متفکر و اندیشه ناک. (ناظم الاطباء) ، صاحب تدبیر و آزمایندۀعاقبت اندیش. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأمل شود
آزماینده. (ناظم الاطباء) ، کسی که ارادۀ ساختن چیزی می کند. (ناظم الاطباء) ، مادر گیرنده و مادر خواننده. (آنندراج). آن که مادر می گیرد کسی را و یا بجای مادر می خواند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأمم شود، آن که بخاک تیمم می کند. (ناظم الاطباء). تیمم کننده. و رجوع به تیمم شود
آزماینده. (ناظم الاطباء) ، کسی که ارادۀ ساختن چیزی می کند. (ناظم الاطباء) ، مادر گیرنده و مادر خواننده. (آنندراج). آن که مادر می گیرد کسی را و یا بجای مادر می خواند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأمم شود، آن که بخاک تیمم می کند. (ناظم الاطباء). تیمم کننده. و رجوع به تیمم شود