جدول جو
جدول جو

معنی متاذی - جستجوی لغت در جدول جو

متاذی
اذیت دیده، آزار رسیده
تصویری از متاذی
تصویر متاذی
فرهنگ فارسی عمید
متاذی
ایذا یابنده و آزرده شونده، رنج کشیده ستو هیده آزر ده آزار دیده اذیت یابنده آزرده شونده: اذیت دیده
فرهنگ لغت هوشیار
متاذی
آزرده، اذیت دیده، رنجه، معذب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاذی
تصویر تاذی
اذیت شدن، آزار دیدن، آزرده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاذی
تصویر محاذی
مقابل، رو به رو، روبارو، برابر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متاسی
تصویر متاسی
کسی که به دیگری تاسی می کند، پیروی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متانی
تصویر متانی
کسی که در کاری تامل و درنگ می کند، درنگ کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
برابر شونده (مشتق از حذو به معنی مقابل و روبرو و برابر کردن دو چیز است). (از غیاث) (آنندراج) ، مقابل و رویاروی. (ناظم الاطباء). مواجه. برابر. روبرو. رویاروی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : توپها را میان سنگر و میان گود جابه جا به تفاوت محاذی دروازۀ قلعه بسته از گلوله ها محافظت نمایند. (مجمل التواریخ گلستانه). لب ّ، محاذی و رویاروی شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ذی ی)
عسل سفید یا تازه یا خالص یا نیکو و جید. (از اقرب الموارد). انگبین سپید. (منتهی الارب) (آنندراج). انگبین سپید و تازه و انگبین بی آمیغ و نیکو و جید. (ناظم الاطباء). عسل سپید. عسل تازه. عسل خوب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، سلاح آهنین هرچه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). سلاح هرچه باشد، زره نرم و آسان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ذی ی)
خاندان بزرگی است در مرو و آن منسوب است به معاذ. (از لباب الانساب ص 153)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءَذْ ذی)
ایذا یابنده و آزرده شونده. (آنندراج). ایذا یابنده و آزرده شونده. (غیاث). رنج کشیده و آزرده کرده. اذیت کشیده و رنج کشیده و جفا دیده و آزرده شده و رنجیده. آزرده کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تأذی شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ج متلیه و متلی. نعت است از اتلت الناقه، با بچه شد ناقه که پس وی می رود. (از منتهی الارب). شترانی که بعضی از آنها با بچه و بعضی بی بچه باشند. (از ذیل اقرب الموارد). ماده شترانی که بچه به دنبال آنها باشد. (از ذیل اقرب الموارد) ، شترانی که نتاج نیاورند تا آنکه به تابستان رسند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از ’ت ل و’، دم کش سرودگوی. (منتهی الارب) (آنندراج). آن که مرافقت کند مغنی و سرودگوی را با آواز بلند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، متوالی. (ناظم الاطباء) ، تابع. (اقرب الموارد) ، موافق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ ذْ ذی)
زخم تباه و پاره پاره. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زخم شکافته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهذؤ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غَذْ ذی)
خورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). غذاخورنده، پرورش کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تغذی شود
لغت نامه دهخدا
رو به رو شونده برابر شونده روبرو شونده، (تعبیر قیدی) مقابل برابر: توپها را در میان سنگر و میان گود جابجا بتفاوت محاذی دروازه قلعه بسته و از گلوله ها محافظت نمایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغذی
تصویر متغذی
خورنده خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
درنگ کننده آهسته کار متاهل یالمند زندار آنکه در امری درنگ و تامل کند درنگ کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متادی
تصویر متادی
مهیا و آماده شده رسنده، رسا ننده رسنده و اصل، رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاسی
تصویر متاسی
تسلی گیرنده، بردبار وصابر و شکیبا پیرو آنکه بدیگری تاسی کند پیرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاذی شدن
تصویر متاذی شدن
به ستور آمدن آزار دیدن اذیت دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاذی گردیدن
تصویر متاذی گردیدن
آزار دیدن آزار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاذی
تصویر تاذی
آزار دیدن، اذیت کشیدن آزردگی آزردن آزرده شدن اذیت دیدن، آزردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاذیه
تصویر متاذیه
متاذیه در فارسی مونث متاذی: آزار دیده آزرده مونث متاذی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماذی
تصویر ماذی
انگبین سپید، زینه آهنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متغذی
تصویر متغذی
((مُ تَ غَ ذّ))
خورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاذی
تصویر محاذی
((مُ))
روبرو شونده، مقابل، برابر
فرهنگ فارسی معین
آزار، آزردگی، اذیت، ایذاء، رنجش، رنجیدگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تابع، پیرو، تاسی جو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
روبرو، رویارو، مقابل، موازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اذیت شدن، آزرده شدن، ناراحت شدن، رنجیده شدن، رنجیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سکو ایوان، بهار خواب
فرهنگ گویش مازندرانی