جدول جو
جدول جو

معنی متاثر - جستجوی لغت در جدول جو

متاثر
اثر پذیرنده، اندوهگین، آزرده خاطر
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
فرهنگ فارسی عمید
متاثر
متالم و غمگین و مهموم و مغموم و مضطرب و متفکر، پذیرنده اثر چیزی را سنهیده آزرده نو ژیده متاثره مونث متاثر: سنهیده آنکه اثر پذیرد اثر پذیر، اندوهگین متالم جمع متاثرین
فرهنگ لغت هوشیار
متاثر
دل آزرده
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
فرهنگ واژه فارسی سره
متاثر
افسرده، اندوهگین، پریشان، غمگین، متالم، مغموم، ملول، اثرپذیر، تحت تاثیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متاثر
متأثّرٌ
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به عربی
متاثر
Moved
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متاثر
ému
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
متاثر
conmovido
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
متاثر
comovido
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متاثر
bewegt
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به آلمانی
متاثر
poruszony
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به لهستانی
متاثر
тронутый
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به روسی
متاثر
зворушений
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متاثر
الهام گرفته، تحت تاثیر قرار گرفته است، متأثّر
دیکشنری اردو به فارسی
متاثر
متاثر
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به اردو
متاثر
আপ্লুত
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به بنگالی
متاثر
ซาบซึ้ง
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به تایلندی
متاثر
kuguswa
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
متاثر
感動した
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
متاثر
感动的
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به چینی
متاثر
ontroerd
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به هلندی
متاثر
감동받은
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به کره ای
متاثر
duygulanan
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
متاثر
terharu
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متاثر
प्रभावित
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به هندی
متاثر
commosso
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
متاثر
נרגש
تصویری از متاثر
تصویر متاثر
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متاخر
تصویر متاخر
درنگ کننده، دارای تاخیر، مقابل متقدم، نزدیک به اکنون، جدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعثر
تصویر متعثر
ویژگی کسی که پایش بلغزد و در حال زمین خوردن است
فرهنگ فارسی عمید
بسیار شونده، بسیار جوینده، بسیار بسیار شونده، بسیار جوینده بسیار گیرنده (از چیزی) جمع متکثرین، بسیار متعدد: پس اگر چنین نیست و هر صفتی را بذات خویش معنی دیگرست یک جوهر شش صفت متکثر باشد متوحد و منفرد نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاجر
تصویر متاجر
محلهای تجارت، تجارتها
فرهنگ لغت هوشیار
درنگ کننده و پس مانده پسین واپسین پسس افتاده، درنگ کننده درنگ کننده پس مانده عقب افتاده مقابل متقدم: و هر چه متقدم بود بمرتبت شاید که متاخر شود، کسی که در عهد اخیر (نسبت بزمان ما) میزیسته و لکن بعضی متاخران این تعریف کرده اند و بر عکس بنا متقارب بحری بیرون آورده اند جمع متاخرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاسر
تصویر متاسر
کسی که بهانه می جوید، درنگ نماینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاثره
تصویر متاثره
مونث متاثر جمع متاثرات
فرهنگ لغت هوشیار
ساختگی، تحت تاثیر قرار گرفته است
دیکشنری اردو به فارسی