جدول جو
جدول جو

معنی مبلیات - جستجوی لغت در جدول جو

مبلیات(مُ بَلْ لی)
زنانی که بر دور شتر بلیه گرد می آیند و نوحه می کنند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مالیات
تصویر مالیات
پولی که دولت از اشخاص و مؤسسات می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلیات
تصویر بلیات
بلیّه ها، مصیبت ها، پیشامدهای بد، رنجها، جمع واژۀ بلیّه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ جَلْ لی)
مأخوذ از تازی، به اصطلاح طب داروهای منقح و پاک کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مجلّی (معنی آخر) شود
لغت نامه دهخدا
(بَ لی یا)
جمع واژۀ بلیّه، رنج و سختی. (آنندراج). رجوع به بلیه شود
لغت نامه دهخدا
گوشه ای است از شعبه نوروز خارا. (بهجت الروح تعلیقات ص 132)
لغت نامه دهخدا
(مُ صَلْ لَ)
جمع واژۀ مصلی. (ناظم الاطباء). رجوع به مصلّی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
مبقیات الخیل، اسبانی که باقی ماند رفتار آنهابعد از انقطاع رفتار اسبان دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال رکبوا المبقیات و جنبوا المنقیات. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ بَهَْ هی یا)
ادویه که باه انگیزد. (آنندراج). داروهای مقوی باه که بر قوت جماع افزایند. (ناظم الاطباء). ج ، مبهیه. و رجوع به مبهّی و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَلْ لَ)
شتران با بچه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
باج و خراج، (ناظم الاطباء)، جمع واژۀ مالیه، وجوهی که مأموران دولت برحسب قانون از صاحبان املاک، اراضی، مستغلات و غیره گیرند، باج، خراج، ارتفاع، (از فرهنگ فارسی معین)، سهمی است که بموجب اصل تعاون ملی و بر وفق مقررات هریک از سکنۀ کشور موظف است که از ثروت و درآمد خودبمنظور تأمین هزینه های عمومی و حفظ منافع اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی کشور بقدر قدرت و توانایی خود به دولت بدهد، (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی) : محاسبات رعایا و مستأجران و غیره مؤدیان مالیات سرکار مزبور را تنقیح داده مفاصا به مهر خود تسلیم می نماید، (تذکرهالملوک ص 50)، آنچه بجهت نسق زراعات ضرورند از مالیات سرکار بعنوان بذر و مساعده و مؤنت زراعت به رعیت داده، در رفع محصول وجه مساعده و مؤنت را بازیافت نماید، (تذکرهالملوک ص 46)،
- مالیات اراضی، مالیاتی که از اراضی زراعتی گرفته می شد وبحسب نوع زراعت فرق می کرد، اسم دیگر آن خراج است، (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)،
- مالیات ایلات، رجوع به ترکیب مالیات بر اشخاص شود،
- مالیات بده، دهنده مالیات، پردازندۀ مالیات، آنکه مالیات دهد،
- مالیات بر ارث، مالیاتی است که بموجب قانون مالیات برارث و طبق تعرفۀ مندرج در همان قانون از ترکه گرفته می شود، (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی)،
- مالیات بر اشخاص، مالیاتی که بر شخص بعنوان اینکه وجود خارجی دارد (بدون توجه به وضع درآمد او) گرفته می شد، در همین معنی مالیات سرانه، مالیات سرشمار، باج شخصی و جزیه بکار رفته است، مالیات ایلات و مالیات خانواری هم نوعی مالیات بر اشخاص بوده است، (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)،
- مالیات بر اموال، مالیات بر مال و درآمد اشخاص است، کسی که مالی و درآمدی ندارد مشمول مقررات مالیات نیست، در مقابل مالیات بر عایدات استعمال می شود، (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)،
- مالیات بر درآمد، مالیاتی است که بر عواید اشخاص طبیعی و حقوقی بسته می شود، اصطلاح مالیات بر عایدات هم بهمین معنی است، (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)،
- مالیات بر عایدات، رجوع به ترکیب قبل شود،
- مالیات بستن، وضع مالیات،
- مالیات بگیر، مالیات گیرنده، دولت یاحکومت که از مردم مالیات می گیرد،
- مالیات پرداختن، مالیات دادن، رجوع به ترکیب مالیات دادن شود،
- مالیات پرداز، آنکه مالیات پردازد، آنکه مشمول پرداختن مالیات باشد، مالیات بده،
- مالیات دادن، مالیات پرداختن، ادا کردن مالیات، تأدیۀ مالیات،
- مالیات سرانه، رجوع به ترکیب ’مالیات بر اشخاص’ شود،
- مالیات غیرمستقیم، مالیاتی است که مالیات دهنده بطور غیرمستقیم می پردازد، مانند حقوق گمرکی و مالیات قند و شکر و بنزین که بر قیمت اجناس افزوده می گردد و مالیات در ضمن خرید جنس پرداخته می شود، (فرهنگ فارسی معین)، مالیاتی که از اموال مصرفی بمناسبت عملی ازقبیل تولید و توزیع و صدور و ورود گرفته می شود ... در حقیقت تکلیف پرداخت آن، بطور مستقیم متوجه مصرف کننده است، (از ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)،
- مالیات گرفتن، اخذ مالیات، جمعآوری مالیات،
- مالیات مستقیم، مالیاتی که مستقیماً از مالیات دهنده گرفته می شود، مانند مالیات املاک مزروعی، اراضی بایر، مستغلات و مالیات بر درآمد، (فرهنگ فارسی معین)،
- امثال:
مالیات دولت نباید زمین بماند، نظیر: سوخت رابود کردن، قاعده ای بوده نزد قدمای امنای مالیۀ ایران که برحسب آن مجبور بوده اند مالیاتی را که بواسطۀاز میان رفتن صنف یا شیئی بی محل می مانده بر صنف یا چیزی دیگر مزید کنند، (امثال و حکم ج 3 ص 1392 و ج 2 ص 994)
لغت نامه دهخدا
(حُ لَ)
جمع واژۀ حبلی ̍
لغت نامه دهخدا
همیشگی ها اسری ها، جمع ازلیه (ازلی) همیشگی ها آنچه آغاز و اول ندارد آنچه ابتدا ندارد آنچه ابتدا ندارد آنچه علت ندارد و مسبوق بسابقه نیست
فرهنگ لغت هوشیار
نخستین ها، بن ها نمودها، جمع اولیه: نخستینهااولها، تصورات و تصدیقات بدیهی و قضایای ضروری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلیات
تصویر ایلیات
ترکی (تک ایل) تیره ها دوده ها مصحف (ایلات) جمع ایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبقیات
تصویر خبقیات
تارایان زبانزد گیاهشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبسیات
تصویر حبسیات
جمع حبسیه: (حبسیات مسعود سعد در نوع خودبی نظیر است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جعلیات
تصویر جعلیات
گوگالیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دفلیات
تصویر دفلیات
خرزهره گیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیلیات
تصویر خیلیات
تک سمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخلیات
تصویر دخلیات
زرین پران هزار آوایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلبیات
تصویر دلبیات
از پارسی دلبیان چناریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلیات
تصویر تحلیات
جمع تحلی
فرهنگ لغت هوشیار
پایندگی ها، جمع ابدیه جاودانیها پایندگیها، عقول و نفوس مجرد را از جهت آنکه در معرض فنا و زوال و کون و فساد نیستند ابدیات نامیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیات
تصویر بلیات
جمع بلیه، رنج ها سختی ها جمع بلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبلغات
تصویر مبلغات
جمع مبلغه، دین برداران جمع مبلغه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبنیات
تصویر مبنیات
جمع مبنیه، بنیافتگان سازیدگان اورتشان جمع مبنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبهیات
تصویر مبهیات
جمع مبهیه، ور نفزا ها جمع مبهیه
فرهنگ لغت هوشیار
باج و خراج، سهمی است که بموجب اصل تعاون و بر وفق مقررات هر یک از سکنه کشور موظف است که از ثروت و در آمد خود بمنظور تامین هزینه های عمومی و حفظ منافع اقتصادی یا سیاسی یا اجتماعی کشور بقدر قدرت و توانائی خود بدولت بدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالیات
تصویر مالیات
پولی که دولت برای کارهای عمومی و اداره کشور از مردم می گیرد، تاکس، باج، خراج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبلیغات
تصویر تبلیغات
آوازه گری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابدیات
تصویر ابدیات
پایندگی ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مالیات
تصویر مالیات
باج، پاژ
فرهنگ واژه فارسی سره
باج، جزیه، خراج، ساو، عوارض
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواب مالیات: مجبور خواهید شدکه دست به فداکاری بزرگی بزنید.
مالیتهایتان را می پردازید: بستگان شما خسیس هستند.
شما توانائی پرداخت مالیاتهایتان را ندارید: ۱- ضررمالی ۲- یک کار سخت در پیش دارید.
شما مامور مالیات هستید: حق دارید که مغرور باشید. درپرداخت مالیاتها تقلب می کنید: مراقب باشید در خطر ضررهای بزرگ مالی هستید - کتاب سرزمین رویاها
۱ـ اگر خواب ببینید مالیات می پردازید، نشانه آن است که با رفتار منطقی خود تأثیرات بدی که بر اطرافیان گذاشته اید، از بین خواهید برد.
۲ـ اگر خواب ببینید دیگران مالیات می پردازند، نشانه آن است که ناچار می شوید از دوستان خودکمک و یاری بگیرید.
۳ـ اگر خواب ببینید قادر به پرداخت مالیات خود نیستید، نشانه آن است که در تجارت خود شکست خواهید خورد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب