جدول جو
جدول جو

معنی مبقوث - جستجوی لغت در جدول جو

مبقوث(مَ)
مخلوط. (آنندراج). درهم و مختلط، ناپسند و مکروه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
مبقوث
در آمیخته
تصویری از مبقوث
تصویر مبقوث
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبثوث
تصویر مبثوث
گسترده، پراکنده، منتشر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبعوث
تصویر مبعوث
بر انگیخته شده، فرستاده شده، روانه شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
پراکنده و گسترده. (منتهی الارب) (آنندراج). پراکنده و گسترده شده. (ناظم الاطباء). پراکنده. (مهذب الاسماء). گسترده و پراکنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یوم یکون الناس کالفراش المبثوث. (قرآن /101 3). چندان بساط در بساط و سماط در سماط بگستردند که زلالی مفروش و زرابی مبثوث را از صحن و صفۀ مهمانسرای فردوس بر آن حسد افزود. (مرزبان نامه ص 219). و رجوع به مادۀ بعد شود، منتشر شده و فاش شده. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
تهمت زده شده و فحش داده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شکافته شده و شکم چاک شده و شکافته. (ناظم الاطباء). شکافته شده یا خاص است برای شکم. (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
فرستاده. (از منتهی الارب) (آنندراج). برانگیخته شده یعنی پیدا کرده شده. (غیاث). فرستاده شده و برانگیخته شده واز جانب کسی روانه شده. (ناظم الاطباء). فرستاده. برانگیخته. بعیث. ج، مبعوثون و مبعوثین. (یادداشت دهخدا) : و قالوا ان هی الا حیوتنا الدنیا و مانحن بمبعوثین. (قرآن 29/6). وقالوا ائذا کنا عظاماً ورفاتاً ائنا لمبعوثون خلقاً جدیدا. (قرآن 49/17).
- مبعوث شدن، روانه کرده شدن. فرستاده شدن. (ناظم الاطباء).
- ، به پیامبری رسیدن. و رجوع به مبعوث شود.
- مبعوث کردن، روانه کردن و فرستادن. (ناظم الاطباء). و رجوع به مبعوث و ترکیب بعد شود.
- مبعوث گرداندن، مبعوث گردانیدن. مبعوث کردن برانگیختن.
- ، روانه کردن. فرستادن: احمد عبدالملک... دعوت خانه ساخت... تا هر قومی در محلۀ خویش جماعتی بر این دعوت مبعوث گردانیدی. (سلجوقنامۀ ظهیری چ خاور ص 40)
لغت نامه دهخدا
پراکنده گسترده: چندان بساط بر بساط و سماط در سماط بگستردند که زلالی مفروش و زرابی مبثوث را از صحن و صفه مهمانسرای فردوس بر آن حسد افزود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبقور
تصویر مبقور
شکافته شکافیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبعوث
تصویر مبعوث
فرستاده، برانگیخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبعوث
تصویر مبعوث
((مَ))
برانگیخته شده، فرستاده شده
فرهنگ فارسی معین
برانگیخته، برگزیده، رسول، فرستاده
فرهنگ واژه مترادف متضاد