رنگ کرده شده بابقم. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رنگ کرده شده، به رنگ بقم. (از آنندراج) : ثوب مبقم، جامۀ به بقم رنگ کرده. (مهذب الاسماء). رنگ کرده شده با بقم. (ناظم الاطباء). به بقم رنگ کرده. (یادداشت دهخدا)
رنگ کرده شده بابقم. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رنگ کرده شده، به رنگ بقم. (از آنندراج) : ثوب مبقم، جامۀ به بقم رنگ کرده. (مهذب الاسماء). رنگ کرده شده با بقم. (ناظم الاطباء). به بقم رنگ کرده. (یادداشت دهخدا)
کلک خامه رقم شده نگاشته: خرس گفت: شنیدم که وقتی ماری ارقم بالوان و اشکال مرقم در پایان کوهی خفته بود... آلتی که با آن نویسند یا نقشی رقم کنند، قلم جمع مراقم
کلک خامه رقم شده نگاشته: خرس گفت: شنیدم که وقتی ماری ارقم بالوان و اشکال مرقم در پایان کوهی خفته بود... آلتی که با آن نویسند یا نقشی رقم کنند، قلم جمع مراقم