معنی مرقم - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مرقم
مرقم
مرقم
کلک خامه رقم شده نگاشته: خرس گفت: شنیدم که وقتی ماری ارقم بالوان و اشکال مرقم در پایان کوهی خفته بود... آلتی که با آن نویسند یا نقشی رقم کنند، قلم جمع مراقم
فرهنگ لغت هوشیار
مرقم
مرقم
قلم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، مکواه وآلت داغ کردن. ج، مَراقم. (اقرب الموارد) ، آنچه بوسیلۀ آن بر نان نقش کنند. (از لسان)
لغت نامه دهخدا
مرقم
مرقم
نعت فاعلی از ترقیم. رجوع به ترقیم شود، کاتب و نویسنده. مرقن. (از لسان)
لغت نامه دهخدا
مریم
مریم
نام مادر عیسی (ع)، گلی سفید و خوشبو و دارای عطر بادوام، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.