- مبغی
- نیاز، گونه وام، جستگاه وام پرارین خواسته نوع طلب، مکان طلب. مطلوب جمع مباغی
معنی مبغی - جستجوی لغت در جدول جو
- مبغی ((مَ))
- مطلوب، جمع مباغی
- مبغی ((مَ غا))
- نوع طلب، مکان طلب
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
طلبیدن چیزی را، جستن
دارای دشمنی، کینه ور
بی اثر شده، لغو شده، به شمار نیامده
نا پسند، مکروه، دشمن داشته شده، منفور
ویژگی هر دارویی که نیروی جنسی را افزایش دهد
نو آورنده
خواسته شده آرزو
جمع مبغی مطلوبات
ور نفزا دارویی که قوه باه بیفزاید زیاد کننده قوه باه
بنا کرده شده، بنا نهاده، ساخته
گریاننده
بر پا دارنده
کینه ور، کینه جوی
مبطی در فارسی: سست کند کار
مبرات: بنگرید به مبرات مبرا بنگرید به مبرا (همایی در قواعد زبان فارسی مبری را نادرست دانسته)
آسان، سزاوار
لغو شده، بی اثر شده
بنا شده
Chicken
frango
Hähnchen
kurczak
куриный
курячий
poulet