جدول جو
جدول جو

معنی مبغوض - جستجوی لغت در جدول جو

مبغوض
مورد بغض و خشم واقع شده، دشمن داشته شده
تصویری از مبغوض
تصویر مبغوض
فرهنگ فارسی عمید
مبغوض
(مَ)
دشمن داشته شده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). در تداول فارسی زبانان بمعنی مبغض است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نام او محبوب از ذات ویست
نام این مبغوض ز آفات ویست.
مولوی.
و آفرید او وصفهای عارضی
که کسی مبغوض می گردد رضی.
مولوی.
و رجوع به نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز شمارۀ 10 سال اول ص 39 شود
لغت نامه دهخدا
مبغوض
دشمن داشته شده
تصویری از مبغوض
تصویر مبغوض
فرهنگ لغت هوشیار
مبغوض
((مَ))
مورد بغض و خشم واقع شده
تصویری از مبغوض
تصویر مبغوض
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبغض
تصویر مبغض
دارای دشمنی، کینه ور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبغض
تصویر مبغض
نا پسند، مکروه، دشمن داشته شده، منفور
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
مرد محتاج گشته از بسیاری دهش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ غِ)
کینه جوی. کینه ور. بغوض. صاحب بغض. مقابل محب. ضد محب. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کینه ور و دشمن. (ناظم الاطباء) :
دهریی آمد به نزدیک خلیفه ناگهان
بغض دینی مبغضی شوخی پلیدی نابکار.
سنائی.
ذکر مبغض امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب. (ناسخ التواریخ کتاب امیرالمؤمنین ص 822)
لغت نامه دهخدا
(مُ غَ)
ناپسندیده و مکروه، دشمن گردانیده شده. (ناظم الاطباء). دشمن داشته شده. مورد کینه
لغت نامه دهخدا
(مُ بَغْ غَ)
دشمن گردانیده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبعوض
تصویر مبعوض
پر از پشه پر پشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبغض
تصویر مبغض
کینه ور، کینه جوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبغوض گردیدن
تصویر مبغوض گردیدن
مبغوض گشتن: دشمن داشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبغوض داشتن
تصویر مبغوض داشتن
دشمن داشتن دشمن داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبغض
تصویر مبغض
((مُ غِ))
کینه ور، دشمن، جمع مبغضین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبغض
تصویر مبغض
((مُ غَ))
دشمن داشته، مورد کینه، ناپسند داشته، مکروه، جمع مبغضین
فرهنگ فارسی معین