جدول جو
جدول جو

معنی مبعوث - جستجوی لغت در جدول جو

مبعوث
بر انگیخته شده، فرستاده شده، روانه شده
تصویری از مبعوث
تصویر مبعوث
فرهنگ فارسی عمید
مبعوث
(مَ)
فرستاده. (از منتهی الارب) (آنندراج). برانگیخته شده یعنی پیدا کرده شده. (غیاث). فرستاده شده و برانگیخته شده واز جانب کسی روانه شده. (ناظم الاطباء). فرستاده. برانگیخته. بعیث. ج، مبعوثون و مبعوثین. (یادداشت دهخدا) : و قالوا ان هی الا حیوتنا الدنیا و مانحن بمبعوثین. (قرآن 29/6). وقالوا ائذا کنا عظاماً ورفاتاً ائنا لمبعوثون خلقاً جدیدا. (قرآن 49/17).
- مبعوث شدن، روانه کرده شدن. فرستاده شدن. (ناظم الاطباء).
- ، به پیامبری رسیدن. و رجوع به مبعوث شود.
- مبعوث کردن، روانه کردن و فرستادن. (ناظم الاطباء). و رجوع به مبعوث و ترکیب بعد شود.
- مبعوث گرداندن، مبعوث گردانیدن. مبعوث کردن برانگیختن.
- ، روانه کردن. فرستادن: احمد عبدالملک... دعوت خانه ساخت... تا هر قومی در محلۀ خویش جماعتی بر این دعوت مبعوث گردانیدی. (سلجوقنامۀ ظهیری چ خاور ص 40)
لغت نامه دهخدا
مبعوث
فرستاده، برانگیخته شده
تصویری از مبعوث
تصویر مبعوث
فرهنگ لغت هوشیار
مبعوث
((مَ))
برانگیخته شده، فرستاده شده
تصویری از مبعوث
تصویر مبعوث
فرهنگ فارسی معین
مبعوث
برانگیخته، برگزیده، رسول، فرستاده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبعث
تصویر مبعث
مکان یا زمان بعثت، کنایه از روز بیست و هفتم ماه رجب که روز بعثت پیامبر اسلام است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبثوث
تصویر مبثوث
گسترده، پراکنده، منتشر شده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ عَوْ وِ)
سرگشته و حیران آشفته. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعوث شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بعث، لشکر و گروهی که بجایی فرستند. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به بعث شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مرد ناقص گوهر. (منتهی الارب). مردی که حسب و گوهر وی ناقص باشد. (ناظم الاطباء). مرد ناقص حسب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مبعوث. (منتهی الارب) (آنندراج). لغتی است در مبعوث. (از محیطالمحیط). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مخلوط. (آنندراج). درهم و مختلط، ناپسند و مکروه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پراکنده و گسترده. (منتهی الارب) (آنندراج). پراکنده و گسترده شده. (ناظم الاطباء). پراکنده. (مهذب الاسماء). گسترده و پراکنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : یوم یکون الناس کالفراش المبثوث. (قرآن /101 3). چندان بساط در بساط و سماط در سماط بگستردند که زلالی مفروش و زرابی مبثوث را از صحن و صفۀ مهمانسرای فردوس بر آن حسد افزود. (مرزبان نامه ص 219). و رجوع به مادۀ بعد شود، منتشر شده و فاش شده. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شکم کفانیده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبعوض
تصویر مبعوض
پر از پشه پر پشه
فرهنگ لغت هوشیار
بر انگیخته شدن، فرستاده شدن، برگزیده شدن بر انگیخته شدن، فرستاده شدن، برسالت و پیامبری تعیین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبعوث کردن
تصویر مبعوث کردن
مبعوث گرداندن: بر انگیختن، فرستادن روانه کردن مبعوث گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبعوثات
تصویر مبعوثات
جمع مبعوثه، بر گزیدگان نمایندگان بر گزیده جمع مبعوثه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبعوث، بر انگیختگان فرستادگان مونث مبعوث در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبعوت
تصویر مبعوت
مبعوث بنگرید به مبعوث
فرهنگ لغت هوشیار
مکان بعثت و زمان بعثت، روز بیست و هفتم رجب که در آنروز حضرت رسول اکرم (ص) به نبوت از طرف خدا مبعوث شدند
فرهنگ لغت هوشیار
مبعوثه در فارسی مونث مبعوث و بر گزیده نماینده بر گزیده مونث مبعوث: وکلای مبعوثه
فرهنگ لغت هوشیار
پراکنده گسترده: چندان بساط بر بساط و سماط در سماط بگستردند که زلالی مفروش و زرابی مبثوث را از صحن و صفه مهمانسرای فردوس بر آن حسد افزود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبقوث
تصویر مبقوث
در آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبعث
تصویر مبعث
((مَ عَ))
مکان بعثت، زمان بعثت
فرهنگ فارسی معین
روز بعثت، عید بعثت، بیست وهفتم رجب، مکان بعثت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برانگیختن، مقام نبوت دادن، روانه کردن، فرستادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
برانگیخته شدن، نبوت یافتن، به رسالت رسیدن، پیغمبر شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد