- مبسم
- دندان پیشین، کنایه از لب و دهان
معنی مبسم - جستجوی لغت در جدول جو
- مبسم
- دندان پیشین
- مبسم ((مَ سَ))
- تبسم کردن
- مبسم ((مَ س))
- دندان های پیشین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لبخند
دو پهلو، پوشیده، پیچیده، سربسته
دندان سپید کردن، نیم خنده کردن، آهسته خندیدن بدون آواز
دارای تبسم و لبخند
بی مزه گوی ملامت آور
تقسیم شده، بخش بخش شده
قسمت کننده، بخش بخش کننده
متبسم، دارای تبسم و لبخند
لبخند زدن، آهسته خندیدن، لبخند
شدید، محکم، ثابت، قاطع، استوار شده
نامشخص، نامعلوم، ویژگی کار مشکل و پیچیده، پوشیده
چیزی که به صورت جسم در آمده و جسمیت پیدا کرده باشد، هر چیزی که دارای عرض و طول و عمق باشد
وقت و زمان چیزی، هنگام رسیدن چیزی، وقت اجتماع مردم برای حج
توانا پر توان
شگفتگی کننده، دندان سپید کننده شکفنده شکفتگی کننده، تبسم کننده شکرخند زننده
جمع مبسم، دندان های پیشین جمع مبسم دندانهای پیشین
دربسته، بیهوش، کار فرو بسته
سرکه تباه، بد مزه
هر جایی که در آن بساط و فرش گسترده باشند
پر خنده هماره خند مرد بسیار تبسم
دندان
استوار ساختن، محکم کردن
از ریشه پارسی برسام گرفته (برسام برسام تازی گشته) کسی که سینه درد دارد مبتلا به بیماری برسم
آهسته خنده کننده، تبسم کننده
جسمیت حاصل نموده و تجسم حاصل کرده و متشکل شده و دارای جسد و پیکر شده
جای تقسیم و قسمت قسمت کننده، بخش و تقسیم کننده
هنگام هر چیزی، گه گاه، هنگام، وقت
خانه، روش، راه سپل شتر شترمرغ و فیل، نشانه راه عمت راه، راه روش، گیاهی است که دانه هایش را حب المنسم خوانند