جدول جو
جدول جو

معنی مبثر - جستجوی لغت در جدول جو

مبثر
(مُ ثِ)
مبثره. جوش پدیدآرنده: (و هی) (ای البطم) مصدعه للرأس مبثره للفم. (ابن البیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبصر
تصویر مبصر
دیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبار
تصویر مبار
رودۀ گوسفند که آن را از گوشت قیمه کرده و برنج پر می کردند و می پختند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبتر
تصویر مبتر
خراب، ناقص، ناتمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبصر
تصویر مبصر
دیده شده، مشهود، منظور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
بشارت دهنده، مژده دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکثر
تصویر مکثر
توانگر، مال دار، بسیار مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مآثر
تصویر مآثر
آثار نیکو که از کسی باقی مانده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبار
تصویر مبار
مبرت ها، عطایا، بخششها، جمع واژۀ مبرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبصر
تصویر مبصر
با بصیرت، کنایه از پیشگو
دانش آموزی که از جانب معلم به حفظ نظم در کلاس می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبذر
تصویر مبذر
کسی که مال خود را بیهوده خرج کند، اسراف کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدثر
تصویر مدثر
هفتاد و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۵۶ آیه
فرهنگ فارسی عمید
آثار و نشانه های نیک و کارهای پسندیده که از کسی باقی ماند، مفاخر، مکارم اثر، جمع ماثره، نیکنشانها جمع ماثره. و ماثره: اعمال پسندیده آثار نیکوی باقی خلفا و ماثر ایشان رضوانالله علیهم ا جمعین، مکرمتهای موروثی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
خبر خوش رساننده، مژده دهنده، نویدگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبذر
تصویر مبذر
اسراف کننده و بی محل و بیدریغ خرج کننده
فرهنگ لغت هوشیار
سهیده سوتار ده هناییده سهند سوتومند کارو مند کار ساز نشانگذار نو ژنده آنچه مورد تاثیر واقع شده. اثر کننده نشان گذارنده: خودموثرتر نباشد مه زنان ای بسانان که ببرد عرق جان. (مثنوی. نیک. 276: 6) یا موثر تام. علت تام. تاثیر، گذارنده اثر و نشان، کارگر، کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکثر
تصویر مکثر
مرد مالدار و توانگر
فرهنگ لغت هوشیار
آشیانه ساز: مرغ، جامه پوشیده، از نام های پیامبر اسلام (ص) آنکه خود را در دثار یاجامه پوشانده باشد لباس پوشیده، این کلمه در قرآن در وصف پیغامبر اسلام آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبکر
تصویر مبکر
پگاه خیزاننده، پگاه آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبصر
تصویر مبصر
آنکه ظاهر و نمایان می کند و نیز نظر کننده و شناسنده، با بصیرت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مبره، بخشش ها چرب روده چرغند جگر آکند عصیب: تا هفته و سال باشد و لیل و نهار ده چیز بخانه تو بادا بسیار: نان و عسل و روغن و دوشاب و برنج مخسیر و قدید و دنبه و پیه و مبار. (بسحاق اطعمه) جمع مبرت عطایا بخششها: و از جانب سلطان بانواع مبار و انعامات بسیار اختصاص یافت
فرهنگ لغت هوشیار
دم بریده، بی فرزند، دشمن، ویران، نارسا بنگرید به مبتر دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم. دم بریده، بی فرزند، ناقص: و بیرون از جزوی چند مبترکه بعد از مدتی مدید بر دست بعضی از مزارعان کوهپایه ها بمن رسیده بود نداشتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبخر
تصویر مبخر
دود داده بخور کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبصر
تصویر مبصر
((مُ صَ))
دیده شده، منظور، مشهود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبصر
تصویر مبصر
((مُ ص))
بیننده، با بصیرت، هوشیار، در فارسی، شاگردی که مسئول نظم کلاس است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
((مُ بَ شِّ))
مژده دهنده، بشارت دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبشر
تصویر مبشر
((مُ بَ شَّ))
بشارت داده شده، مژده داده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبذر
تصویر مبذر
((مِ بَ ذِّ))
ولخرج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبتر
تصویر مبتر
((مُ بَ تَّ))
دم بریده، ناقص، بی فرزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدثر
تصویر مدثر
((مُ دَّ ثُِ))
لباس به خود پیچیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکثر
تصویر مکثر
((مُ ثِ))
بسیارآورنده، آن که بسیار نویسد، توانگر، مال دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مؤثر
تصویر مؤثر
((مُءَ ث ِّ))
اثر کننده، تأثیر کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مؤثر
تصویر مؤثر
((مُءَ ثَّ))
آن چه مورد تأثیر واقع شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مأثر
تصویر مأثر
((مَ ثِ))
جمع مأثره، کارهای نیک و پسندیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موثر
تصویر موثر
هنایا، هناینده، کارگر، کارایی، کارساز
فرهنگ واژه فارسی سره