جدول جو
جدول جو

معنی مباهله - جستجوی لغت در جدول جو

مباهله
لعن و نفرین کردن به یکدیگر
تصویری از مباهله
تصویر مباهله
فرهنگ فارسی عمید
مباهله
همدیگر را نفرین کردن
تصویری از مباهله
تصویر مباهله
فرهنگ لغت هوشیار
مباهله
((مُ هَ لِ))
بر یکدیگر لعنت کردن
تصویری از مباهله
تصویر مباهله
فرهنگ فارسی معین
مباهله
فریه، لعن، لعنت، نفرین
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مساهله
تصویر مساهله
مساهلت، سهل انگاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
با کسی چیزی بدل کردن، چیزی عوض چیز دیگر گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(سُ)
نبرد کردن کسی را در خوبی ونیکویی و مفاخرت نمودن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ نَ)
معاوضه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). با یکدیگر بدل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بادله مبادلهو بدالاً، داد آن را مثل آنچه از وی گرفته بود و بادلته مبادله، گرفتم آن را به جای وی. (ناظم الاطباء).
- مبادله الرأسین، نزد بعضی بلغاء آن است که دو لفظ متجانس در کلام آرند که در اول حروف مختلف باشند. چون سلام و کلام و سلامت و ملامت و این از مخترعات... امیرخسرو دهلوی است. (کشاف اصطلاحات الفنون، ج 1 ص 146)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مصاهرت کردن قوم با هم. (منتهی الارب) (آنندراج). مصاهرت کردن آن گروه مر گروه دیگر را. (ناظم الاطباء) ، مجالست کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد) ، نیک زیستن زن با شوهر و شوهر با زن. (المصادرزوزنی) ، ملاعبت کردن زن و شوی با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). بازی کردن زن با شوهر و شوهر با زن. (تاج المصادر بیهقی) ، جماع کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، زناشوئی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
حمله کردن در حرب. (منتهی الارب) (آنندراج). حمله کردن در جنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ جَ)
با هم دشنام دادن و شر گفتن همدیگر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشاتمه. (تاج المصادر بیهقی) ، سخن گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ حَ)
مفاخرت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از ’ب ه و’، نبرد کردن کسی را در حسن و خوبی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ مُوو)
دروغ بافتن. (منتهی الارب). دروغ بافتن و دروغ بستن و بهتان گفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ هَِ لَ)
ملوک حمیر که در اسلام هم بر ملک خود گذاشته شدند. (از لسان العرب) (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) ، الاقیال المقرون علی ملکهم فلم یزالوا عنه. (اقرب الموارد) (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ جَ)
ابلهی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). خود را ابله نمودن بی ابلهی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
مساهلت. مساهله. آسانی کردن با کسی. (منتهی الارب). با کسی آسان فراگرفتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (دهار). نرم کردن و آسان گرفتن با کسی. (اقرب الموارد). سهل انگاری کردن. سهل گرفتن. آسان گرفتن. و رجوع به مساهلت شود.
- مساهله کردن، مدارا کردن. اغماض کردن. تساهل کردن
لغت نامه دهخدا
(شُ)
با کسی سفاهت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). با کسی جهالت کردن. (المصادر زوزنی). نبرد کردن کسی را در نادانی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
کهل شدن و به زاد برآمدن. (تاج المصادر بیهقی). پیر شدن. (از ناظم الاطباء). به کهولت رسیدن و کهل شدن. (از اقرب الموارد) ، زن گرفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ لَ / لِ)
معاوضه. (ناظم الاطباء). مقابضه. معاوضه. قبض. مقابله. تاخت زدن. پایاپای. تهاتر. سودا. مغایره. غیار. تاخت. بدل کردن چیزی به دیگری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چیزی را با چیز دیگری بدل کردن. شیئی را بجای چیز دیگری گرفتن معاوضه. ج، مبادلات، (اصطلاح بانکی) تبدیل وجه کشوری با وجه رایج کشور دیگر، ج، مبادلات. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مبادله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باهله
تصویر باهله
زن بی شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهره
تصویر مباهره
خود ستایی
فرهنگ لغت هوشیار
مساهله و مساهلت در فارسی: بردباری ساده گیری آسانگیری مساهلت: مساهله و اهمال از حد اعتدال گذرانید
فرهنگ لغت هوشیار
مجاهله و مجاهلت در فارسی ستیزیدن در نادانی، پا فشاری در نادانی پافشاری کردن در جهل و نادانی، ستیزیدن با کسی در نادانی مقابل مجامله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباسله
تصویر مباسله
مباسله در فارسی: تاخت و تاز تاختن حمله کردن در جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباعله
تصویر مباعله
زنا شویی، گای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبالهه
تصویر مبالهه
گولی بی خردی نادانی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهاه
تصویر مباهاه
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
لعنت کردن یکدیگر را نفرین کردن: از جانب حق در زمان حضرت نبی و وصی و زهرا و سبطین علیهم الصلاه و والسلام هر پنج بوعده گاه بعزم مباهله بیرون فرمودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
معاوضه، تاخت زدن پایاپای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عباهله
تصویر عباهله
فرمانروایان حیره که پس از اسلام نیز برجای ماندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهله
تصویر مجاهله
((مُ هِ لِ))
پافشاری کردن در جهل و نادانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
((مُ دِ لِ یا لَ))
دو چیز را با هم عوض کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبادله
تصویر مبادله
داد و ستد، هم گهولی، گهولش
فرهنگ واژه فارسی سره
تبادل، تبدل، تبدیل، تعویض، معاوضه، تعاطی، دادوستد، معامله
فرهنگ واژه مترادف متضاد