جدول جو
جدول جو

معنی مباهاه - جستجوی لغت در جدول جو

مباهاه(سَ)
از ’ب ه و’، نبرد کردن کسی را در حسن و خوبی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مباهاه
مباهات در فارسی نازش نازیدن به خود بالیدن
تصویری از مباهاه
تصویر مباهاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مباهله
تصویر مباهله
لعن و نفرین کردن به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباهات
تصویر مباهات
فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(شَمْ بَ لَ)
از ’ر ه و’، نزدیک کسی شدن و گرد آمدن با وی. (از منتهی الارب). به کسی نزدیک شدن و با او اجتماع کردن. (از اقرب الموارد). مقاربه. (متن اللغه) ، سخن نرم گفتن با کسی. (از منتهی الارب). محامقه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(سُ حَ)
مفاخرت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ)
از ’ب رء’، با هم جدا گردیدن و با زن صلح کردن بر جدائی. (منتهی الارب). صلح کردن با زن خود بر جدائی و تفریق. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم مبارات شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
با کسی نورد کردن به گریستن. (تاج المصادر بیهقی) (از دهار). گریستن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج). با هم گریستن آن گروه. باکی القوم مباکاه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مباکات شود
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ)
از ’ب غ ی’، زنا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی زنا کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
مانا و مشابه کسی شدن. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد). مانایی. مشابهت. (منتهی الارب) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ قَ)
کسی را غافل کردن، با همدیگر مکر و غدر نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ مُوو)
دروغ بافتن. (منتهی الارب). دروغ بافتن و دروغ بستن و بهتان گفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نبرد کردن کسی را در خوبی ونیکویی و مفاخرت نمودن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
از ’ب دو’، آشکار کردن دشمنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). الحدیث: انه امر ان یبادی الناس بامره، ای یظهره لهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
نازان. (آنندراج) :
از لطف تو آنانکه ندانند تفاخر
از مرحمت و لطف تو باشند مباهان.
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
از ’مباهاه’ عربی، نازیدن و تفاخر کردن به چیزی. (غیاث). مأخود ازتازی، تفاخر و ناز ومدح و ستایش بی جا و خودبینی و غرور و نخوت و خودستائی و مدح و ستایش و بزرگی و جلال. (ناظم الاطباء). نبرد کردن کسی را در حسن و خوبی و نازیدن به چیزی و با لفظ کردن و داشتن مستعمل است. (آنندراج). نازیدن. بالیدن. فخر. بالش. افتخار. نازش. مفاخره. سرافرازی. سربلندی. سرفرازی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و مباهاتی و مفاخرتی هرچه وافرتر فزود. (کلیله و دمنه). اما چون سوگند درمیان است از جامه خانه خاص برای تشریف و مباهات... برگیرم. (کلیله و دمنه).
بر در کعبه که بیت اﷲ موجودات است
که مباهات امم زان در والا شنوند.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 104).
کس را از افاضل جهان پایه و مایۀ مضاهات و مباهات او نبود. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 284). و رجوع به مباهاه شود.
- مباهات کردن، فخر کردن. نازیدن:
قیصر روم عظیم است ولیکن به قیاس
گر مباهات کند با تو یکی مسکین است.
امیر معزی (از آنندراج).
خنده زنم چون به دو منحول سست
سخت مباهات کنند این و آن.
خاقانی.
فصحای عرب به قصاید سبعیات مفاخرت و مباهات می کردند. (لباب الالباب).
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش.
حافظ (از آنندراج).
- مباهات نمودن، مباهات کردن: شاهی که ممالک جهان به عدل او مباهات می نمود. (لباب الالباب)
لغت نامه دهخدا
(سَ سَ رَ)
از ’ب ل ی’، التفات کردن و باک داشتن. ما ابالیه و به بالاً و باله و بلاء و مبالاه. التفات نمی کنم و باک نمی دارم و کذلک لم ابال و لم ابل و لم ابل بکسر لام. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ترک استقصا کردن در عیش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). به نهایت نرسانیدن عشرت و شادمانی را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
قول کردن و گفت و شنود کردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
نبرد کردن در فخر. (منتهی الارب) (آنندراج). مفاخرت. (از اقرب الموارد) : جاهاه مجاهاه، مفاخرت کرداو را و نبرد کرد با وی در فخریه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از ’ب ری’، برابری و نبرد نمودن با کسی در کاری. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به معنی اول مبارات و مباراءه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکاهاه
تصویر مکاهاه
گاو تازی لاف خودستایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاهاه
تصویر مضاهاه
مضاهات در فارسی: به چیزی مانند شدن همانندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجاهاه
تصویر مجاهاه
نبرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباراه
تصویر مباراه
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباغاه
تصویر مباغاه
جهمرزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباکاه
تصویر مباکاه
با هم گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی: مبالا و مبالات: باک داشتن، اندیشیدن در اندیشه داشتن، ورزیدن کوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهات
تصویر مباهات
فخر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده در سروده سنجر کاشی: از لطف تو آنان که ندارند تفاخر از مرحمت و لطف تو باشند مباهان نازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهره
تصویر مباهره
خود ستایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهله
تصویر مباهله
همدیگر را نفرین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباداه
تصویر مباداه
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهله
تصویر مباهله
((مُ هَ لِ))
بر یکدیگر لعنت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مباهات
تصویر مباهات
((مُ))
تفاخر، خودبینی، غرور، سرفرازی
فرهنگ فارسی معین