جدول جو
جدول جو

معنی مبارکشاه - جستجوی لغت در جدول جو

مبارکشاه
(مُ رَ)
آخرین فرزند از خاندان عباسی که پسر کوچکتر مستعصم خلیفۀ عباسی بود او را (مبارکشاه را) هلاکو به زوجه خویش بخشید و زوجه هلاکو اورا به خواجه نصیرالدین سپرد و خانی مغولی به او دادند و به این ترتیب دولت پانصد و بیست و پنجساله عباسی برافتاد. (تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 185). و رجوع به تاریخ ادبیات صفا ج 3 ص 5 و 121 شود
هفتمین از خاندان اولوس جغتای (ماوراءالنهر) که در سال 644 حکومت میکرده است. و رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 215 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مبارکه
تصویر مبارکه
(دخترانه)
مؤنث مبارک، خوش یمن، خجسته، فرخنده، از نامهای فاطمه (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
(مُ رَ کَ)
مؤنث مبارک. ج، مبارک. (ناظم الاطباء). تأنیث مبارک: انا انزلناه فی لیله مبارکه. (قرآن 3/44).
- لیلهالمبارکه، شب نیمۀ شعبان. شب برات. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
، گندم دراز خوشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، طیبه. مقابل ردیه: سورۀ مبارکه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مُ رَ)
شهاب الدین احمد بن محمد مصری حنفی. وفات 863 ه. ق. او راست: کتاب تذکره
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
ابن الاعز السجزی. شاعری معاصر عوفی است. وی در لباب الالباب او را ستوده و این قطعه را که در حق سیدالوزرا گفته آورده است:
نصیرالدین که فراش سعادت
خیام احتشامش بر فلک زد
امل را بعد تحصیلات سیری
بعون همت او شد یکی صد.
و نیز او راست:
گیرم که ز شه اطلس و اکسون ستدی
زر از دو هزار سرخ افزون ستدی
ای مرکب نمرود، تو از فرعونی
کو جو ندهد به اسب خر چون ستدی.
ای سنجر سخن ز خراسان دولتی
در پنج آب محنت برغز چه میکنی
پیش جماعتی که ندیده ست بخلشان
سردرسرکلاه به قندز چه می کنی ؟
(از لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 489 و 490)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
ثانی. معزالدین از خاندان سلاطین سادات دهلی که در 824 هجری قمری حکومت می کرده است. (طبقات سلاطین اسلام ص 269)
فخرالدین از سلاطین بنگالۀ شرقی که از 739 تا 750 هجری قمری حکومت کرده است. (طبقات السلاطین ص 276)
دومین از سلاطین شرقی جونپور که از 802 تا 803 حکومت می کرده است. (طبقات السلاطین ص 278)
قطب الدین از سلاطین خلجی دهلی که در 716 حکومت می کرده است. (طبقات سلاطین اسلام ص 268)
لغت نامه دهخدا
(مُرَ)
مداح ایبک بوده است. این شعر از اوست:
چون بحمل شد زحوت، خسرو سیارگان
لشکر نوروز شد، منتشر اندرجهان
تا گل سوری نمود دربر سوری لباس
ساری سیری نیافت هیچ ز بانگ و فغان
نطق سرایان بباغ پهلوی گل عندلیب
همچو مبارک شه است پیش جهان پهلوان
ایبک اتابک که نیست در همه عالم چنو
ترک همایون نسب گرد مبارک نشان.
(از بدایعالازمان فی وقایع کرمان ص 77)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
غزنوی مشهور به فخر قواس. (فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 214). از نویسندگان و شاعران بزرگ که در زمان علاءالدین محمد، ملقب به سکندر ثانی (695- 716) میزیسته است. (از تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 3 ص 24)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
محمد بن منصور بن سعید بن ابوالفرج، ملقب به مبارکشاه مشهور به فخر مدبر. از نویسندگان معروف اوایل قرن هفتم هجری قمری است. نیای او ابوالفرج خازن بنابر آنچه مبارکشاه خود گفته در خدمت سلطان ابراهیم بن مسعود غزنوی (451- 492 هجری قمری) مقام و مرتبۀخاص و در امور مختلف تصرف داشته، و مبارکشاه مدعی است که ابومسلم خراسانی از اسلاف وی بوده است. ذکر این نکته لازم است که نباید این مبارکشاه غوری معروف به فخر مدبر را با فخرالدین مبارکشاه بن حسین مرورودی اشتباه کرد. از فخر مدبر، یعنی مبارکشاه غوری اثرهای زیرین در دست است: 1- بحرالانساب که مبارکشاه آن را بنام سلطان معزالدین محمد بن سام فراهم آورده است. 2- آداب الملوک و کفایهالمملوک. 3- آداب الحرب و الشجاعه که مبارکشاه آن را بنام شمس الدین التتمش مذکور نوشته. (از تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 3 ص 1167. الی 1170)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
فخرالدین از مداحین سلطان غیاث الدین غوری بود و مدخل منظوم از منشآت او است. (تاریخ گزیده ص 825). او راست:
بر آفتاب زلف تو تا سایه گستر است
این دل که هست ذره ز عشقت برآذر است
در زلف سایه وار تو بر آفتاب روی
دلها چو ذره های ’ذریره’معطر است
ذره است این دل و رخ رخشانت آفتاب
عشق چنان رخی به چنین دل چه درخور است
در تیغ آفتاب زد این دل چو ذره دست
آری دلم به دولت عشقت دلاور است
ماندم عجب ز صورت چون آفتاب تو
کاندردلی چو ذرّه چگونه مصور است
در پیش آفتاب جمال تو بی شمار
مانند ذره، از دل سرگشته لشکرست.
(از المعجم فی معاییر اشعار العجم چ دانشگاه ص 385). و رجوع به تاریخ گزیده ص 825 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
ابن حسین مرورودی. عوفی اورا به فضل و کرم و بخشش ستود. او راست:
دست صبا برگشاد روی عروس بهار
بر سر او چشم ابر کرد ز ژاله نثار
برق برآورد تیغ رعد فرو کوفت کوس
سرو علم برفراخت لشکر گل شد سوار.
و رجوع به لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 113 شود. دکتر صفا در جلد سوم تاریخ ادبیات آرد: که فخرالدین مبارکشاه مرورودی بسال 606 در گذشته و از رجال عهد سلاطین غوری و ساکن درگاه آنان بوده و دارای منظومه ای است در ذکر نسب سلاطین غوری به بحر متقارب که منهاج سراج درباره آن شرحی مستوفی داده. و رجوع به تاریخ ادبیات دکتر صفا ج 3 ص 1168 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ عَ فَ)
برکت دادن خدای کسی را. (آنندراج). برکت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ کِ)
دهی از دهستان ’هرات مروست’ است که در بخش شهر بابک شهرستان یزد واقع است و 132 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
با کسی نورد کردن به گریستن. (تاج المصادر بیهقی) (از دهار). گریستن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج). با هم گریستن آن گروه. باکی القوم مباکاه. (ناظم الاطباء). و رجوع به مباکات شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
از ’ب ری’، برابری و نبرد نمودن با کسی در کاری. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به معنی اول مبارات و مباراءه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ)
از ’ب رء’، با هم جدا گردیدن و با زن صلح کردن بر جدائی. (منتهی الارب). صلح کردن با زن خود بر جدائی و تفریق. (ناظم الاطباء). و رجوع به معنی دوم مبارات شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
نام قلعه ای است که آن را مبارک ترکی از موالی بنی عباس بنا کرده است. (از معجم البلدان) (منتهی الارب). نام قلعه ای بنا کردۀ مبارک ترکی مولای بنی عباس. (ناظم الاطباء). رجوع به مبارک ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ کی یَ)
از فرق اسماعیلی معتقد به امامت محمد بن اسماعیل بن امام جعفر صادق. اصحاب مبارک غلام اسماعیل، این فرقه بعد از محمد بن اسماعیل فرزندان او را امام میدانستند. (خاندان نوبختی اقبال 262). فرقۀ سوم (از فرقه های ششگانه علوی پس از رحلت حضرت صادق) که دور محمد بن اسماعیل نوادۀ آن حضرت را گرفتند و چون ریاست ایشان با ’مبارک’ از غلامان امام ششم بود آن فرقه را ’مبارکیه’ نام نهادند. و رجوع به مقالات اشعری ص 27 و فرق خاندان نوبختی شود. ظهور این فرقه باعث آن شد که جماعتی از اسماعیلیه نیز در سلک ایشان در آمدند. از مبارکیه و خطابیه جماعتی گفتند که روح امام ششم به بدن ابی الخطاب و بعد از او به بدن محمد بن اسماعیل انتقال یافته. (خاندان نوبختی ص 52)
لغت نامه دهخدا
(مُ رَ)
از قاضیان دورۀ سلطان ابوسعید مغول. در داستان عشقی که به سال 725 هجری قمری سلطان ابوسعید مغول نسبت به بغداد خاتون دختر امیر چوپان پیدا کرده بود قاضی مبارکشاه را به سوی امیر شیخ حسن ایلکافی شوهر آن دختر فرستادند که به هر وسیله که میتواند زمینۀ فراهم سازد تا میان زن و شوهر جدائی افتد و به دنبال یک رشته وعد و وعیدها شیخ حسن به فراق تن در داد و سلطان او را به زنی برگزید. (حبیب السیر چ قدیم جزء اول از ج 3 ص 73 و 84 و 75). رجوع به مبارکشاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مباراه
تصویر مباراه
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
فرهنگ لغت هوشیار
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباکاه
تصویر مباکاه
با هم گریستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبارکات
تصویر مبارکات
جمع مبارکه، همایون ها فرخ ها جمع مبارکه
فرهنگ لغت هوشیار
پیروان مبارک برده اسمعیل که رهنمودی را از آن محمد بن اسمعیل بن جعفر صادق (ع) و فرزندان او می دانستند (فضل بن شادان)
فرهنگ لغت هوشیار
مبارکی، فرخندگی
فرهنگ گویش مازندرانی
تبریک، تبریک میگم
دیکشنری اردو به فارسی